مدرنیته و جهان سوم

مدرنیته در کشورهایی به طور معمول از آنها به عنوان جهان سوم نام برده می شود، حاوی بصیرتی پر توان و سرشار از تصاویر ذهنی است. برخی از آن ها با وعده های درخشنده و برخی دیگر به طرز ناگواری تهدید آمیز. و امروزه چنین بصیرتی زندگی شمار فزاینده ای از مردم جهان را پر ساخته است. حتی مهم تر از آن، نظر به آنکه مدرنیته به صورت موج آینده تصور می شود بصیرت یاد شده بر افقی که به نظر می رسد زندگی در آن در حرکت است سایه می اندازد.
انتظار های شخصی و جمعی بسیار به چشم انداز مدرنتیه پیوسته اند که همه مثبت تلقی نمی شوند. هنوز هم مدرنتیه با صفات معجزه و جادو در برخی مواقع ممکن است با آرزوهای دیرینه مذهبی نجات از رنج های ناشی از وضع انسانی قرین شود. با این وصف به یقین می تواند ادعا کرد که تصویر ذهنی مدرنتیه تقریبا هیچ گاه صرفا به این آرزوها و توقع های اولیه محدود نشده است. همواره انبوهی از ذخایر آگاهی درباره جهان مدرن از طریق رسانه های گوناگون ارتباطی، به طور گسترده منتشر می شوند. این ذخایر اطلاعاتی (گاهی موثق و گاهی نا موثق) شامل خصلت جوامع صنعتی پیشرفته و نیز آگاهی از آنچه که در جامعه ی خودی می گذرد و پیش بینی درباره آینده ی این جامعه است.
این ارتباط حتی در مواقعی نیز که تماس مستقیم با نیروهای نوسازگار محدود است برقرار می شود. رسانه های جمعی ، به ویژه رسانه های صوتی و تصویری ، درون سرزمین هایی که تماس بسیار اندکی با حاملان اولیه نوسازی داشته اند رخنه می کنند. مهم تر از آن حتی گسترش ارتباط از طریق شایعه هاست. همواره افرادی وجود دارند که قبلا در جاهای دیگر اقامت داشته اند- در برخی از شهر های نزدیک، یا در پایتخت یا حتی شاید در خارج از کشور. این افراد وقتی به جامعه ی خودی باز می گردند. به مروجان عمده اطلاعات و دیدگاه ها در باره جهان خارج تبدیل می شود.
تصویرهای ذهنی جدید از مدرنیته به ناگزیر با نمادها ارزش ها و باورهای جامعه سنتی تعارض پیدا می کنند. برای کس که التزامی شخصی در قبال سنت دارد، این تعارض موجد تهدیدی جدی است.(برگر و برگرو کلنر،۱۳۸۱، صص ۱۴۱-۱۴۲)

درباره پیدایش و گسترش کشورهای توسعه نیافته دو دیدگاه مهم وجود دارد: ۱) نظریه اول که به اقتصاد دانان متعارف متعلق است، عدم توسعه کشورهای توسعه نیافته را یک پدیده درونی دانسته و علت آن را در زمینه های مختلف خود این جوامع جستجو می کند. ۲) نظریه دوم که از طرف اقتصاد دانان و جامعه شناسان رادیکال ارائه شده ، دلایل عمده فقدان توسعه در کشورهای توسعه نیافته را در مکانیزم” رابطه استعماری” میان کشورهای استعمارگر و مستمعمره که در روند تاریخی به وجود آمده اند، پی جویی می کند.

اقتصاد دانان رادیکال معتقد اند که به وابستگی اقتصادی –سیاسی کشورهای توسعه نیافته به کشورهای پیشرفته ی سرمایه داری موجب فقر و عقب ماندگی این کشورها شده است و هیچ قانونی نمی تواند این تز تاریخی را در مورد سرمایه داری تغییر دهد که سرمایه داری در جریان توسعه و تکوین خود، مبدا ایجاد توسعه نیافتگی می گردد. (کاسترو، ۱۳۶۴،ص ۱۵۳)

منابع:

برگر، پیتر، برگر، بریجیت، کلنر، هانسفرید(۱۳۸۱). ذهن بی خانمان، نوسازی و آگاهی. ترجمه محمد ساوجی.نشر نی

کاسترو فیدل(۱۳۶۴) بحران اقتصادی و اجتماعی جهان. ترجمه غلامرضا نصیرزاده. انتشارات امیرکبیر. تهران.

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *