تاریخچه بعضی اتفاقات در اطراف ما، ما را می تواند به نوعی استناد برساند. برای درک ویژه داشتن از هر موضوعی می توان به تاریخچه آن مراجعه کرد. با این حال، بیهودگی که اطراف بعضی موج می زند، می تواند بهتر هم کنکاش شود، کنکاش روزانه ما در مورد نحوه شکل گیری سرنوشت بعضی همیشه نوعی رویاپردازی در مورد سرنوشت خودمان نیز به همراه دارد. نوشتن یک یادداشت چه طول بکشد چه نیمه تمام بماند، همیشه یاری دهنده ما خواهد بود به گونه ای که دیده می شود هر چه افراد از خواندن و نوشتن فاصله می گیرند، با نوعی تنهایی روبرو می شوند که حتی توضیح دادن آن برای بقیه آنها را دچار مشکل می کند. صبر در شناخت این افراد به ما نشان می دهد که حتما این افراد، ابزار های لازم برای توجیه خود و دیگران را فراهم کرده اند. ذهن خود را قسمت بندی کرده اند و با نوعی توجیه از ایام مدرن برای خود زندگی خود و دیگران را به نحوی غیر عادی برنامه ریزی می کنند. مداخله دیگران در شرایط این فرد، می تواند باعث شود تا به مرور زمان، حزین پندنامه هایی را حتی از خود در این سو و آن سو، این مهمانی و آن مهمانی انتشار دهند. هر چیزی برای وقت از حالت “سر موقع” به حالت “به موقع” در می آید. یعنی همواره نوعی استیصال در وجود این افراد می جوشد. تمام یک کتاب است که توضیح دهنده یک فرد است در عین حال فقط یک لحظه هم گاهی اوقات برای این افراد کافی است تا خودرا به خوبی به ما نشان دهند که چقدر به مقوله سرنوشت خود و سرنوشت دیگران و اعمال و انتخاب هایی که حتما باید انجام شوند، بی اعتنا هستند. یادآوری، تاریخی دیرین در تفکر شخصی هر دانشمند نسبت به علم دارد. در یادآوری، نوعی تکرار همواره همچون آونگی می رود و می آید و گذشت زمان را به ما یادآور می شود. گذشت زمان باعث می شود تا تنها به گوشه ای برویم و بیرون از ما هم پس از مدتی، جهانی غیر علمی است. جهان غیر علمی نوعی رکورد طلبی را در درون خود دارد . جهان غیر علمی جهانی شکست خورده است. جهانی به اندازه گیری است. فردی که ذهن خود را اندازه گیری نمی کند، نمی تواند به ابطال دور های قبلی شناخت خود چندان امیدوار باشد. اندازه گیری هر زخم، اندازه گیری رکورد بقیه است. البته شاید هم چندان نتوانسته اند بیهوده خود را نشان دهند و سراغ ما آمده اند و همه چیز را بی اعتنا برای دیگری تعریف کرده اند و در نهایت هم زخمی زده اند و رفته اند و ما باید دور از یک جهان بینی علمی بسوزیم و بسازیم که هیچ همواره در ترس و حیرت بمانیم که نکند بخواهند برگردند و عمق زخم را بیشتر کنند.
طرح کلی داستان، نزد خیلی ها مشخص است. روزمره بودن و جزء خیلی ها بودن. تفکری است دل انگیز و البته تلاش برای این که نشان دهند این تفکر “اصل” است همواره در ذهن ما می ماند. نوعی بی اختیاری در بعضی موج می زند. نوعی بی نگاهی نوعی فرار از اندیشه، نوعی رد هر گونه حرکت رو به جلو. از اصالت نباید بیش از این که به ما می آید و البته فعلا در این زمان و مکان می آید، توقع داشت.
استعاره نور، یک علایقه دائمی در بین فلاسفه بوده است، هم فلاسفه غربی و هم فلاسفه شرقی، بوریک (۲۰۱۹) به ارزیابی مجدد پدیده متضاد آن، تاریکی است. او اعتقاد دارد که دلایل خوبی وجود دارد که تاریکی را بر روشنی ترجیح دهیم، یا حداقل آنها را به عنوان دو چیز که به طور دو جانبه غیر قابل قیاس با هم هستند یا در هیبتی سلسله مراتبی قرار نمی گیرند، در نظر نداشته باشیم. در فلسفه غربی اخیر، هم هایدگر و هم دریدا استدلال دارند که آنچه استعاره را بازنمایی می کند، تعهد به شفافیت و عینیت می باشد این مساله دقیقا چالش متافیزیک غربی را شکل می دهد در فلسفه چینی، دائوئیسم کلاسیک، پیشنهاد می کند که “یک اندیشیدن” (A Thinknig) نه تنها استعاره نور را بر استعاره تاریکی، که مخالف آن است، ترجیح می دهد. افراد دائوئیست، حسن نیت را مبنی بر ستایش تاریکی به کار برده اند و آن را مشارکتی مثبت در زندگی بشر می دانند، آن هم حداقل به طور همردیف با نور. بوریک (۲۰۱۹) این استدلال را دارد که هر دو مورد یعنی نقد غربی به استعاره نور و رویکرد دائوئیست به نور و تاریکی، می تواند به عنوان چالشی برای متافیزیک نور و نیز راه حلی برای اندیشدن به طریقی جایگزین به حساب آید.
منبع:
BURIK, Steven.(2019). Darkness and light: Absence and presence in Heidegger, Derrida, and Daoism. Dao, 18(3), 347-370.