مکتب فرانکفورت به اعتقاد عموم(public) به دلیل شکست(failure) در دوحیطه، متمایز شده است: شکست در ارائه شواهد(evidence) تجربی برای نظریه هایش و استفاده از زبانی مبهم(vague) و غیر قابل درک(understandable؟) برای بیان عقایدش(beliefs). به طور کلی از بحث های آدورنو چنین در می یابیم که او تلاش زیادی برای استفاده از روش های تجربی برای به اثبات رساندن اعاهای خود نکرده است. برای مثال ، بحث او در مورد پس روی در گوش کردن هیچ اشاره مستقیمی به شنوندگان(audiences) واقعی نمی کند و در عوض به اشخاص نمونه ای که نظریه اش هویت آنها را مشخص کرده است، متکی است. بنابراین(therefore) عقاید او و تحلیل هایش با هم سازگار(matchable؟) هستند زیرا هیچ شاهد تجربی برای رد کردن آنها وجود ندارد. احتمالا آدورنو معتقد است که شنوندگان واقعی به قدری منفعل شده و کودکانه فکر می کنند که عقایدشان ارزش بررسی ندارد. با این حال، حتی تحیلی تجربی آن به عنوان یک نوع تاریخی از تولید صنعتی(industrial production) استوار نیست. البته(of course) اگر جامعه ای که ما در ان زندگی می کنیم(to live) به صورتی باشد که آدورنو آنرا می بیند . آن وقت اشکال دانش و شواهد تجربی غیریت وارگی و غیر ایدئولوژیک ممکن نخواهد بود.
استریناتی، دومینیک.(۱۳۸۴). مقدمه ای بر نظریه های فرهنگ عامه. ترجمه ثریا پاک نظر.نشر گام نو. صص ۱۰۹-۱۱۰