چاه مهر ۱۷, ۱۴۰۳مهر ۱۷, ۱۴۰۳مهزیار کاظمی سه روز پیش بود که دوباره برای بار چندم، وقتی به سمت چاه آمدند، کسی ان جا نبود و می توانستند در مورد ادامه مطلب
سایه های تکراری مهر ۱۵, ۱۴۰۳مهزیار کاظمی صدایی از دوردست خیابان می آمد، طول می کشد که تا بفهمد که چه باید در ذهنش متصور شود. در مورد روز های ادامه مطلب
حسرت مهر ۱۳, ۱۴۰۳مهزیار کاظمی سرزده آمد و آشفته بود. خبری که ان روز به او داده بودند، نشان می داد که یکی بعد از دیگری کسانی که ادامه مطلب
لحن مهر ۱۳, ۱۴۰۳مهر ۱۳, ۱۴۰۳مهزیار کاظمی بی پروایی در پرداختن به مسائل غیر روزمره، به مرور زمان خود را در قالب سردرگمی در تحلیل روندهای زندگی ناشی می دهد. ادامه مطلب
کنج مهر ۱۳, ۱۴۰۳مهزیار کاظمی سر ظهر به او سر زد، تنها مانده بود و دیگر خبر از سایه ها می گرفت. از وقتی خاطراتش را آن سوی ادامه مطلب