بازی آذر ۹, ۱۴۰۳مهزیار کاظمی دیپلمات نیست داور این بازی سوت را نکشیده ده هلو و پرتقال از ما جلو ترند می خزد سوسمار روی مداد یا شاید ادامه مطلب
بهتر شدن آذر ۲, ۱۴۰۳مهزیار کاظمی فراموشم مکن که گرچه از هر اردوگاهی گریخته ام و از هر چیز تازه ای می ترسم دیگر همان که در آینه بود، ادامه مطلب
خزیدن آبان ۲۹, ۱۴۰۳مهزیار کاظمی زخم بی آب آب در آب آفتاب و آب می خزند دست های رمیده از بیکاری به نقد آرامش موجود در دفترچه ای ادامه مطلب
خروس آبان ۲۸, ۱۴۰۳مهزیار کاظمی سمت و سو صبر و بی آرامشی نمی تواند نداند که چای و استکان از یک قبیله اند یک بعد از ظهر مرده ادامه مطلب
قرص ماه و قرص نان آبان ۲۳, ۱۴۰۳آبان ۲۳, ۱۴۰۳مهزیار کاظمی بی رواجی و بی مقداری چیزی نیست که بشود آرام بگذارد کالبد نیامده بیرون را از طغیان درون، نمی خواهد و نمی خواهد ادامه مطلب