فرانسیس بیکن و بدگمانی

هیچ چیز بدگمانی را در آدمی مانند جهل  و بیخبری و کمی اطلاع قدرت نمی دهد و از این روی مرد خردمند  باید همت بر افزایش اطلاعات  خویش گماشته بدگمانی را بدین وسیله  بر طرف سازد نه آنکه بر زخم درون خویش مرهم ننهاده و آن را التیام نیافته رها کند. مردم از یکدیگر چه می طلبند؟ آیا می پندارند  در این زندگانی  سر و کارشان همواره با مردم  صافی درون و پاک نهاد است؟ آیا تصور نمی کنند  که هر کسی درپی  بدست اوردن آرزوهای خویشتن است و خود را بیش از دیگران  دوست می دارد؟ اگر چنین باشد هیچ راهی خرمندانه تر از این نیست که هر بدگمانی را راست بدانیم ولی بر انها بچشم دروغ بنگریم و مانند اسبان شریر  برانها لگام عقل  برنیم تا سرکشی و توسنی نکنند زیرا عاقلان از بدگمانی نیز می توانند بدین کیفیت  فایده برگیرند که هر چند حقیقتی در آن یافت  شود و از آن سودی  که مایه اصلاح زلل باشد بدست آورند باز نمی گذارند که مایه آزار خاطرشان گشته رنج روحانی به آنها برساند.

صورتگر، لطفعلی. تاریخ ادبیات انگلیس. انتشارات علمی. ص  ۳۹۶

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *