زندگی مردم در دوره جاهلیت

زندگی مردم در شبه جزيره العرب عصر جاهلیت با داشتن ساختارهای سیاسی نامنسجم و نیروهای گریز از مرکز، اجتماعی مبتنی بر قبیله گرایی استوار بود. نظر بیشتر محققان بر تضاد و کشمکش این نوع زندگی می باشد؛ تضادی که نتیجه وضعیت اقلیمی و خوی بیابان نشینی فرد عرب بود. اما از یاد نبریم که هر جامعه ای حاصل تداخل وفاق و تضاد است؛ به این خاطر، جامعه عرب جاهلی نیز از یک وفاق جمعی و به قول امیل دورکیم «روح جمعی برخوردار بود و این روح جمعی به منزله ریسمانی بود که اعضای جامعه به آن متوسل و حول رئیس قبیله جمع می شدند.

 شکل گیری عقل عرب، ديوان شعر، بازارهای فصلی و انجام مراسم حج در بستر و زمینه ای نضج گرفت که غیر از وفاق اجتماعی میسر نبود. اگر چه عرب در جستجوی چراگاه، هماره از سرزمینی به سرزمین دیگر کوچ می کرد و در این میان، نبردهایی نیز بین قبایل اتفاق می افتاد که این نزاع ها، وفاق اجتماعی را تحت الشعاع قرار می داد. با وجود این، در این منطق، قبیله و به خصوص رئیس قبیله به مثابه نخ تسبیح اعضای قبیله را به هم وصل می کرد. افتخار به نیای مشترک و خون از عوامل دیگر وفاق افراد قبایل بود. قبایل ضعیف از طریق ایجاد پیمان هایی مانند حلف و جوار خود را | به قبایل قوی تر متصل می کردند و از نوعی امنیت و وحدت برخوردار می شدند.

نسب، عامل اصلی پیوندهای فردی و اجتماعی اعضای قبیله بود و در نظام قبایلی و با رویکرد هم گرایانه، باعث انسجام افراد قبيله می شد. اعراب به سبب عصبيت و انسجام درونی قبیله ای و غلبه بر بیگانگان به انساب و تبار خود توجه خاصی نشان داده و تبار خود را در قالب شعر، رجز و روایات شفاهی به فرزندان خود منتقل می کردند. نسب۔ شناس یا «نسابه» مقامی همچون حكيم، داور و شاعر در جامعه جاهلی داشت. نسابه در شناخت نسب اشخاص، مهارت کافی داشت. آنان به اندازه ای در حفظ نسب اشخاص ماهر بودند که تا چندین نسل اشخاص را بر می۔ شمردند. به عنوان مثال، اگر کسی می گفت که من از بنی تمیم هستم و نسب خود را می خواهم، نسابه از قبیله بنی۔ تمیم، شاخه ها، فروعات و تیره های آن را می گفت تا به پدر آن شخص می رسید و شاید اسم خود آن شخص را نیز به زبان می آورد (زیدان، ۱۳۷۲ش، ج ۳: ۴۳۲). از نسابان مشهور جاهلیت می توان به عقیل بن ابی طالب، ذعفل سدوسی، عمیرہ ابو ضمضم، ابن لسان حمزه، زید بن کیس نمری و صعصه بن صوحان اشاره کرد (بلاذری، ۱۹۳۹م، ج ۲: ۷۱). باور در اشتراک نسب باعث می شد که حمایت عربی که در یک قبیله به تصور خون مشترک نیای قبیله با هم پیوند می عد خوردند نه تنها در شرایط ناامن صحرا و زندگی بدوی و جامعه شبه شهری، تشكل اجتماعی قدرتمندی پدید آوردند.

عمیره ابوضمضم ، ابن لسان حمزه، زید بن کیس نمری و صعصه بن صوحان اشاره کرد (بلاذری، ۱۹۳۹م، ج۲: ۷۱). باور در اشتراک نسب باعث می شد که حمایت عربی که در یک قبیله به تصور خون مشترک نیای قبیله با هم پیوند می خوردند نه تنها در شرایط نا امن صحرا و زندگی بدوی و جامعه شبه شهری، تشکل اجتماعی قدرتمندی پدید آوردند و حصاری از مراقبت و مدافعه از عناصر قبیله ای تشکیل دهند، بلکه از متلاشی شدن قبیله جلوگیری کنند (زرگری نژاد ۱۳۸۴ ش: ۱۶۴)

اهمیت نسب تا به آنجا است که عالمان علم انساب، اعراب را در طبقات شش گانه انساب جای داده اند. در تقسیمی که از جانب نسب شناسان ارائه شده، نخست شعب (شعوب) قرار دارد که به معنای گروه آمده است؛ مانند عدنان و قحطان، دوم قبیله که این کلمه از قبايل الراس مشتق شده؛ یعنی استخوان سر مانند ربیعه و مضر، سوم عماره عمائر) مانند قریش و کنانه، چهارم بطن (بطون) مانند بنی عبد مناف یا بنی مخزوم، پنجم فخذ (أفخاذ) مانند بنی هاشم و بنی امیه و ششم فصيله (فصائل) مانند خاندان علوی یا عباسی قرار دارند. سمعانی در الأنساب ضمن تقسيم شش گانه فوق، ربیعه و مضر را مساوی با شعب و کنانه را مساوی با قبیله آورده و سپس بقیه موارد فوق را بر شمرده است (سمعانی، ۱۴۰۸ق: ۲۸).

اعراب در نسب سازی به قدری مبالغه می کردند که کشورها را نیز به پدران خود نسبت می دادند و بیشتر نام آن شهر، اسم جد، آنان بود؛ به عنوان مثال، آندلس را به آن خاطر آندلس می خواندند که آندلس، پسر یافث بن نوح است (زیدان ، ۱۳۷۲ ش : ۴۳۱)

منبع:

سپیده محمد بیگی،  مسعود بهرامیان، عصمت کلانتری  مبانی همسازگری اجتماعی در شبه جزیره العرب عصر جاهلیت

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *