کلیت

هوای کویر صاف بود. تا غروب روز زمستانی دو ساعتی بیش نمانده بود و می شد سکوت فراهم آمده از تماشای جاده خالی و یا سر زدن به مکان های نسبتا دور از شهر را به خوبی در کالبد خود فرو برد. کالبدی که باید از سکوت پر شود تا شناخت در آن کامل گردد. کالبدی که ما به آن مدیونیم. روز زمستانی، آغشته به نوعی دلتنگی بود. شناختی که ما را به جلو می برد وقتی راستین است که از آن سکوت برای ایجاد نوعی آرامش ذهنی استفاده کنیم. آرامشی که نشان می دهد می خواهیم با هستی اطراف رابطه برقرار کنیم. نوعی هستی که در همین جاهای دوردست جریان دارد و ما نیز می خواهیم شناخت خود را داشته باشیم.

هوا همچنان صاف بود و کمی مانده بود تا بشناسیم که این اطراف به چه کارهایی که نمی آید. شناخت شنزارهای لم داده به کویر. مکان ها و زمان هایی که ما را به لایتناهی می برند. مکان هایی که باعث شناختند. مکان هایی که دور از ما نیستند. همین نزدیکی اند و برای شناخت یک فرد از اطراف خودش الزامی است که هر از گاهی فاصله بگیرد از هیاهو و همهمه روزمره. بتواند بشناسد که هستی در اطراف او می درخشد. تلاش برای فاصله گرفتن از نیازهای القایی به ما. نیازهایی که باعث می شود مرتبا زمان را بپاییم و مکان خود را عوض کنیم. روز بی شناخت، روز تنهایی است. تنها ماندن از آنچه در محیط اطراف ما، در قالب یک جغرافیا خود را نشان می دهد. کلیت تاریخی ما با همین شناخت جغرافیای درون و بیرون است که می تواند بر ما به خوبی عرضه شود. این گونه است که می توان خود را خوب شناخت و برای آینده نیز از گزافه گویی به دور بود. تاریخ و جغرافیا در کنار هم می توانند ما را یاری دهند تا کالبد خود را از نوعی پند و بصیرت پر کنیم. می توانیم برویم و آنجا که زمانی آشنایی جاری بوده را ببینیم. برویم و جاری بودن زمان در عناصر یک جغرافیا حدس بزنیم. ببینیم هر کدام از مکان هایی که در کنار یکدیگر قرار گرفته اند به چه طریقی می توانند برای درک یک کلیت به کار بیایند.

 

الکساندر کوژو اعتقاد داشت که فلسفه هگل، نماد عقل مطلق است، اما بهترین روش برای دستیابی به عقل مطلق بدون فهم تاریخ جهان به دست نمی آید و فهم تاریخ جهان نیاز به فهم انسان ها به عنوان عنصر اصلی تاریخ جهان ندارد اما اگر تاریخ به یک خانه تشبیه شود، افراد تنها آجرهای این خانه نیستند، بلکه  معمار و سازنده خانه هستند چون انسان نمی تواند بدون جان و احساس باشد. با توجه به دیدگاه هگل، تاریخ می تواند در سه روش دیده شود:

۱- روش طبیعی، ۲- روش فلسفی ۳- روش تاملی ( contemplation way) مورخانی مانند هرودوت (Herodote) (425-484 BC.)  توسیدیدس (۳۹۵-۴۶۰ BC) روش طبیعی را داشتند، که فقط رویداد های تاریخی را از منظر خود دیده اند و شاهد رویدادهای تاریخی بوده اند. این تاریخ دانان مانند شعرا، رویداد های خارجی و دیده شده را از طریق تصاویر ذهنی خود بیان کرده اند، گرچه این امکان وجود نداشت که  تاریخ دانان همه رویداد های تاریخی را ببینند  از این رو از طریق گزارش ها و حکایت های سایرین بهره مند شده بودند. گرچه آنها رویداد های تاریخی را بررسی کرده اند که بسیار نزدیک به  زمان زندگی خودشان بوده است. (نیک سیرت، ۲۰۱۵)

منبع:

Niksirat,  Abdullah (2015).  An overview of the Hegel’s philosophy of history. Vol. 1,  Page 102-107

 


 

 

 


[۱] Kojoo

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *