ای خیال، با تو نشستن و این طور که می رود، جهان را تفسیر کردن. نتیجه ای چون التهاب نخواهد داشت، و پس از اندکی تفسیرهای گذشته تبدیل اوهام و کابوس می شود. اشک حسرت هم تنها نصیب “لحظه های تنهایی” نخواهد بود. بیرون از ما امکانی می درخشد. خود را پرتاب می کنیم به سوی آینده. به ممکنی که ریسک هم دارد. اما آینده چیست؟ آینده به سوی ما پاشیده می شود ما خود را به آینده می افکنیم. چنین است که ممکنات آینده با نفی واقعیت های گذشته به وجود می آید
افتتاح یک دوره از زندگی چگونه با انقطاع از خط سیر قبلی شکل می گیرد. چه چیز باعث می شود بفهمیم آینده چیست؟ در نگاه اول، یک آینده چه حد تاثیر شعاع تا کدامین انتخاب را در آینده می بیینید به گونه ای که محافظه کاری از آینده چه می خواهد و در عین یک ریسک چه موقع رمانتیک می شود. در هر حال انچه از آگاهی مشترک و تفاهم نزد برخی وجود دارد، تقسیر رمانتیسم نیست حتی اتوپیای پروری هم نیست. بلکه آگاهی را به غریزه تقلیل دادن است.
دیده ایم و شنیده ایم، ریسک اتخاذ نشده و اقدام نشده، به حالات مالیخولیایی می رسد. آیا محافظه کاری بیش از حد ما را به این مرحله نمی رساند. ولی به نظر می رسد وقتی کیسه تهی است، محافظه کاری ساده تر خود را نشان دهد. یا اگر مقداری پول باشد و افراد جامعه هنوز هم این فرصت را داشته باشد. آن وقت است که تلاشی مذبوحانه شکل می گیرد تا همین “یه ذره” هم کف دستمان بماند. محافظه کاری با خرده توانگری عاطفی نیز رابطه دارد.
اما ناشی گری باعث می شود تا فرصت ها از دست برود، فرصتی که باید از طرف دولت تعیین شود و یا نخبگان معلوم نیست. به نظر پوپولیسم در شرایط از کف ندادن همین “یه ذره” به ظهور می رسد.