اعتلای روحی

روز روشن، شب تاریک، هر چه جلو تر می رویم می بینیم که می شود فکر تکنیک و فن آوری خالی را از ذهنمان بیرون کرد. می شود قدری هم نفس کشید. قدری هم بیشتر طالب شناخت بود. بیشتر سپهرهای معرفتی را مد نظر داشت که به ما التیام می بخشند. زندگی ما همین تکنولوژی دور و بر نبوده و برای ما برنامه ریزی برای رویت یک لحظه جدید در زندگی مان که بشود برای لحظه ای هم به عمق معنای زندگی فکر کرد چندان دور از دسترس نیست. می توان روی اعتلای ذهن فکر کرد و کمی هم اسباب آشنایی با کسانی را در زندگی مان داشت که به مسائل روحی هم توجه دارند. راه دوری نرفته ایم اگر بخواهیم کمی هم از کمیت بزنیم. کمی هم به کیفیت احوال خود توجه کنیم. عمق تنهایی از آنجا شروع می شود که حرفی برای گفتن نداریم. فرهنگ را جدی تر بگیریم و روزگار خودمان را بیهوده با بحث در مورد کمیات هر چیز تلخ نکنیم. کتابی باز کنیم. شعری بخوانیم. بشود سراغی از کسی بگیریم و او را مهمان کنیم به لحظه ای در مورد خود اندیشیدن. فکر اعتلای روحی می تواند ما را نجات دهی از پستی و بلندیهای یک روز روزمرگی. شناخت را با بیهوده آشنا شدن با حرف های هر روزه خراب نکنیم. بیشتر بدانیم در مورد احوال اشخاصی که به خوبی در مورد پستی و بلندی های زندگی می دانسته اند و ما را در یک شعر یا یک داستان یا یک رمان اندرز می دهند.

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *