تبار فرزدق شاعر

صعصعه جد فرزدق

در زمان جاهلیت از مادر زاد و در قوم خود بزرگ و فرمانروا بود و او را (محیی الموئودات) می خواندند. در عرب جاهلیت رسم بود که هر کس دختری برای او متولد می شد و از تربیت وی بیم عجز داشت او را زنده دفن می کرد (واد) به معنی زنده دفن کردن و “مئوده” مدفون زنده است.

صعصعه یکی از قوم خود را دید که گودالی می کند و زن او گریه می کند سبب گریه را از زن پرسید: گفت شوهرم می خواهد دخترم را زنده دفن کند از شوهر سبب این کار را پرسید؟ جواب داد که تنگدستی مرا به این کار وا داشته است صعصعه گفت من دختر را از تو به دو ناقه بچه دار خریداری می کنم  تا شما بشیر ان دو ناقه زندگانی کنید و دختر خود را دفن نکیند. پدر قبول کرد پس او را  دو ناقه و یک جمل عطا کرد و از آن روز نزد خود مصمم شد که هر کجا دختری می خواهند دفن کنند. به همین طریق خریداری کند و تا اول اسلام سیصد موئوده را از مرگ و دفن نجات داد و از این سبب به محیی الموئودات  مشهور گردید.

 

غالب پدر فرزدق

غالب پدر فرزدق نیز از بزرگان قوم خود بوده و مناقب او مشهور است از جمله سالی در کوفه قحطی پدید آمد و مردم به بادیه ها فرار کردند. او نیز اب قوم خود بود در یک بادیه فرود امدند پس غالب برای قوم خود یک ناقه  نحر کرد سحیم هم به هم چشمی ناقه نحر کرد. روز دیگر غالب دو ناقه نحر کرد او هم  دو ناقه نحر کرد. روز سوم غالب سه ناقه نحر کرد او هم سه ناقه نحر کرد. روز چهارم غالب صد ناقه نحر کرد پس سحیم هیچ نحر نکرده و قضیه را ندیده انگاشت پس از آنکه قحطی بر طرف شد و مردم به کوفه برگشتند بنی ریاح بر سحیم اعتراض کرده و گفتند ننگ بزرگی در قبله ما باقی گذاشتی می خواستی مثل غالب رفتار کنی و به جتای هر یک شتر ما دو شتر ما دو شتر به تو می دادیم . سحیم معتذر شد که در آن زمان شتران او غایب بوده و دسترس نداشت پس سیصد شتر را یک مرتبه نحر کرد و صلای عام در داد که هر کس می خواهد از گوشت آنها ببرد. این واقعه در زمان  خلاقت علی بن ابی طالب بود و مردم از او استفتا کردند او حکم به حرمت داده و فرمود این شتران نه برای خوردن بلکه برای فخر  و مباهات ذبح شده اند و گوشت آنها حرام است. پس ناچار آن شتران کشته را در کناسه کوفه ریختند و نصیب سگان و زاغان شدند.

 

فرزدق

نامش ابوهمام و کنیتش ابوفراس است (نه ان ابوفراس همدانی معروف) با پدر خود در عراق عرب اقامت داشت و در زمان صباوت ملکه شعر در او ظهور کرد. پدرش غالب به او افتخار کرده و امید داشت که یک شاعر بزرگ مشهور بشود.

منبع:

وحید دستگردی. (۱۳۱۱) فرزدق. نشریه ارمغان . سال سیزدهم. شماره ۳٫ صص ۱۵۳-۱۵۷

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *