با این که می گویند:
کوشش امید، بی همتی را کنار می زند
نومیدی برای خودش شعله می کشد
می سوزاند و دوباره همه چیز نومیدانه
در رخوتی دیرین فرو می رود
کشتی طوفان زده به جایی نمی رسد
مسافران می گویند
مقصد را با شوخی ترسناکی
اشتباه نوشته اند
کسی نمی داند که
اندوهگینی سرانجام بیشتر از این حرف ها است
یعنی توطئه ای در کار نیست
ذهن آدمی در غم و اندوه فرو می رود
گاهی “باید” دستوری است که به دل یک سرگردان می چسبد
افسون که امشب یک خار تلخکامی است
وقتی رز سرنوشت پر پر شده است.
مهزیار کاظمی موحد