رسالت فلسفه این است که آدمیان را پیرو امر سوبژکیتو یا انفسی سازد. اما دست یافتن به سوبژکتیویته فوق العاده دشوار است. زیرا ظاهرا معنایی ندارد که تقلا کنیم چیزی باشیم که هم اکنون هستیم یعنی انسانی فرید. نیز همه انسان ها گرایش به آن دارند که در دام یکی دانستن خود با چیزی دیگر – حزب فرقه ای – گرفتار شوند. یا به گونه ای دیگر، به نحوی عاقلانه غیر شخصی شوند و سراپا در فکر مشارکت در شناخت علمی باشند. زیرا {در شناخت علمی} پرسش از این که فلان شناخت یا حقیقت ، شناخت به چه کسی یا حقیقت چه کسی است پوچ و بی معنا می شود و هر گزاره نویافته مستقیما به پیکره یا مجموعته شناخت علمی افزوده می گردد. بنابراین فرد، خواه در پذیرش جزمیات حزب یا کیشیف خواه در پذیرش این مجموعه ی شناخت علمی که وی می تواند در آن سهیم باشد، ممکن است از دست برود و تباه شود.
وارنوک مری.(۱۳۸۶). اگزیستانسیالیسم و اخلاق.ترجمه مسعود علیا. نشر ققنوس. صص ۲۲-۲۳