وقتی نمی شود توان خود را به اندازه ای کافی سنجید، یعنی هنگامی که درک دقیفی از میزان توانایی های خود نداریم، این مساله باعث می شود تا در فضای هیجان های زودگذر به چیزهایی فکر کنیم که نمی توانیم برای آنها برنامه ریزی مناسبی داشته باشیم و نمی توانیم آنها را اجرا کنیم. یعنی ممکن است در هیجان، به دادن وعده هایی خاص و مطبوع به دیگران روی بیاوریم، در حالی که وُسع خود را در نظر نداریم. و برنامه ریزی برای آینده و امکانات بهتری که باید برای آینده در نظر اورده شود، در نظر ما نیایند. این چنین ممکن است خلف وعده ما را به بی وفایی منتسب کند. این گونه است که نمی توان برای آینده برنامه ریزی صحیح داشت. آرام آرام، افراد اطراف ما به صورت دیگری به ما نگاه می کنند و از ما توقع چندانی جز هیجانات نخواهند داشت. این برای شخصیت ما، خوب نیست.
**
بعد از این که فاصله بین من و تو افتاد و از آینده ترسیدم، بعد از این که فاصله با تو، در ذهن من تثبیت شد و دیگر عادت کرده بود به آنچه در پیش روی من می آید، صرفا یک هیجان زودگذر، قدر درخت ها، دشت ها و پیاده روهای خلوت آخر شب را بهتر می دانستم. می توانستم پیش خودم بگویم که برای آینده برنامه نداشتم که این طور خلف وعده شد و نتوانستم به قول خودم عمل کنم. بعد از این که فهمیدم حاضر نیستم با خودم صریح برخورد کنم و باید اندیشه هایم در مورد عشق را به طرزی مناسبتر بیان کنم، فهمیدم که باید هیجان ها را کنار بگذارم و نگذارم در زندگی عادی امف عواطف زودگذر دخیل باشند و برای آینده نیز برنامه ای صحیح تر داشته باشم. نمی توان بی برنامه در مسائل عاطفی جلو رفت. باید به موقع برای هر چیزی در ذهن با توجه به توانایی های شخصی اندیشید در موقعیت های عاطفی بهتر عمل نمود.
**
روز های بیماری، می گذشت و این طور دور از تو افتاده بودم، نمی توانستم فکر خودم را متمرکز کنم که باید برای آینده چه کنم. ای کاش دوری از تو، همراه با بیماری نمی شد. بیماری من را می آزرد و حالا دیگر مسافت ها را کندتر طی می کردم. هر روز، فکر می کردم که در آینده نزدیک چقدر فرسوده تر خواهم شد؟