شعری از وردزورث

شعری از ویلیام وردزورث

من به تنهایی پرسه زدم همچو یک ابر

I Wandered Lonely as a Cloud 

I wandered lonely as a cloud

That floats on high o’er vales and hills,

When all at once I saw a crowd,

A host, of golden daffodils;

Beside the lake, beneath the trees,

Fluttering and dancing in the breeze.

 من به تنهایی پرسه زدم همچو یک ابر

که شناور است بر فراز دره ها و تپه ها

آنگاه، به یکباره، من جمعیتی را دیدم

از ازدحام نرگس های طلایی

کنار دریاچه، زیر درختان

بال و پر می زدند و می رقصیدند در نسیم

 

Continuous as the stars that shine

And twinkle on the milky way,

They stretched in never-ending line

Along the margin of a bay:

Ten thousand saw I at a glance,

Tossing their heads in sprightly dance.

ممتد، همچون ستارگانی که می درخشند

و در راه شیری چشمک می زنند

و در خطی که هرگز پایان نمی پذیرد، کش و قوس می یابند

در امتداد حاشیه یک خلیج

در نظری، ده هزار تا را دیدم

سرزنده، سر خود را در رقصی پرتاب می کنند

The waves beside them danced; but they

Out-did the sparkling waves in glee:

A poet could not but be gay,

In such a jocund company:

I gazed—and gazed—but little thought

What wealth the show to me had brought:

 امواج کنار آنها رقصیدند اما آنها

امواج درخشان، در سرور، سنگ تمام گذاشتند

یک شاعر نمی تواند جز آن که سرخوش باشد

این چنین گرد هم فرحناک:

من خیره شدم- و خیره شدم- بلکه اندکی اندیشیدم

که چنین مجلسی، چه دولتی سوی من آورده بود

For oft, when on my couch I lie

In vacant or in pensive mood,

They flash upon that inward eye

Which is the bliss of solitude;

And then my heart with pleasure fills,

And dances with the daffodils

اغلب اوقات، وقتی روی مبل خود دراز می کشم

در حالی فارغ و پَکَر

آنها تلالو دارند به چشم درونی من

که موهبت تنهایی است

و بعد قلب من با خرسندی پر می شود

و با نرگس ها می رقصد

 

ترجمه مهزیار کاظمی موحد

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *