رکود و بی انرژی بودن

هنگامی که برنامه ریزی خاصی برای دنبال کردن یک موضوع معین و خاص وجود نداشته باشد، به مرور حوصله فرد سر می رود. بی برنامگی باعث می شود تا نوعی رکود در افکار شخص ایجاد شود. چنین حس رکود و بی حوصلگی نسبت به پیگیری موضوعات خاص و معین باعث می شود تا تلاشی برای پیگیری موضوع خاص و معینی وجود نداشته باشد. نوعی رکود و جمود من را فرا می گیرد. نمی توانم نسبت به موضوعات جدید، پذیرا باشم. یعنی ذهن من آمادگی درک موضوعات جدید و معینی را نخواهد داشت. رکود باعث می شود تا در طول روز انرژی نداشته باشم. بی حوصلگی باعث می شود بسیاری از چیزهای اطرافم را جدی نگیرم. یعنی نتوانم به اهمیت آنها پی ببرم. این مساله باعث می شود تا حال افسردگی و رکود در طول روز، حالت غالب من باشد. نمی توان از بعضی چیزها به آسانی گذشت. رکود باعث می شود تا بی انرژی به فعالیت های روز ادامه بدهم و احساس بی خیالی در من ریشه می دواند.

همین مساله دم را غنیمت شمردن باعث می شود تا بی انرژی به گوشه ای بروم و تلاش کنم تا با رویاهای محقق نشده نیز کنار بیایم و برای این مساله نیز چاره ای  بیندیشم. شب های گردهمایی با دوستان را مد نظر بیاورم. بنشینم به این مساله فکر کنم که این رکود هم برای خودش مساله ای است، مهم این است که در کنار دیگران، لحاظاتی خوشایند را داشته ام و بعضی رویاها نیز محقق نشده است و این هم مساله ای است که باید به گوشه ای از ذهن برود. گوشه ای از زندگی را باید در نظر داشت که به خوشایندی گذشته است. تکرار موزون چنین حالات رکود و بی نیرویی را نباید جدی گرفت. روزگار ما هم می گذرد. روزگاری بود برای خودش. دم را غنیمت بشمار و این که در آینده افرادی می آیند که چندان به این مسائل اهمیت نمی دهند و به یقین سطحی پایین تر را از لحاظ بررسی موضوعات مربوط به زندگی خواهند داشت. افرادی که دور هم نشستن با یکدیگر را مهم نمی دانند و بحثی را ولو با دانشی عامیانه انجام دادن و توضیح دادن در مورد علل بعضی موضوعات زمانه، ولو با دانشی اندک، خوشایند نمی دانند. روزگار ما برای آنها غبطه آور خواهد بود.   

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *