شعری از بودلر: ملال

مقدمه:

ژانت ولف می نویسد که به اعتقاد بنیامین بودلر به راز مدرنیته پی برده بود، یعنی بازگشت به اشکال ابتدایی و اسطوره ای زندگی و اندیشه در عصر مدرن و شعر بودلر  خود لحظه ای است از این مدرنیته، اما لحظه ای آگاه  و واقف به اشکال اساطیری  و آغازین. این دیالکتیکِ “اسطوره” و “مدرنیته” در پس زبان استعاری و تمثیل منظومه گل ها شر(گل های رنج) نهفته است. (نوذری، ۱۳۸۰، ص ۴۳۱)

نوذری، حسینعلی.(۱۳۸۰). مدرنیته و مدرنیسم. سیاست، فرهنگ و نظریه اجتماعی. انتشارات نقش جهان

شعری از بودلر، ملال
ملال
چنان سرشار از خاطره ام من که گویی هزار ساله ام

کشورهای فراخ آکنده از صورت حساب
شعر، نامه های عاشقانه، ترانه و دادخواست و انبوه پیچیده در قبض های رسید
کمتر از ذهن عمیق من رازهای نهان دارند
مغز من هرمی است، بی کرانه دخمه ای است
که ز گورستان مردگانش افزون است
– گورستان نفرت انگیز ماهم من
که در آن کرم های دراز ندامت می خزند

و هماره عزیز ترین مردگانم را می درند
تالار قدیمی ام من، آکنده از گل های پژمرده
با انبوه جامه های کهنه و فرسوده
و نگاره های نالان و رنگ باخته بر دیوار
که عطر شیشه ای در گشودند را می بویند

چیزی به درازای روزهای لنگان نیست
آن دم که زیر دانه های سنگین سالیان برفی
ملال، میوه دلگیر دلسردی و دلزدگی
به پهنای ابدیت گسترده می شود
-زین پس دگر نیستی، ای پیکر جاندار
مگر سنگ خاره ای میان هراسی گنگ
آرمیده در دل صحرایی مه آلود.
ابوالهول پیر فراموش شده دنیای بی خیال
زدوده از خاطر زمین، که طبع سرکشش
نمی خواند مگر در پرتو آفتاب غروبگاهان

شارل بودلر. (۱۳۸۴). گلهای رنج، گزیده شعر. محمدرضا پارسایار. انتشارات هرمس. صص ۱۰-۱۲

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *