بادی مهربان است که می وزد از آن سوی آب
آری درکرانه ها پرندگان زیبا فرود می آیند. صبح است.
آن دور دست قایق ها را می شود دید
انگار قوها بال های خود را می گسترند. صبح است
صبح… آه چه صبح زیبایی!
به آرامی پرندگان زیبا رو به سوی آسمان نرم طلایی بال می گشایند.
آسمانی که بر فراز روستا(country, village) است. قایق ها(boats)… نزدیکتر می آیند!
ماهی ها با تلالویی خاص روی عرشه می جنبند. یکی از ماهیگیران
ما را می بیند، قایقش هم بر می خیزد…با هم به ما سلام می کنند.
اکنون پرنده های زیبا سوی آب فرو می آیند…
چه می شد که غیر از اینها، دیگر جهان رخدادی به خود نمی دید…
مهزیار کاظمی موحد