این که چطور می شود نهاد یک آدم برای توسعه یافتن زندگی اش دچار ضعف می شود، جای بررسی دارد. یکی اینکه فرد عبرت نمی گیرد و اصلاح نمی شود. قبول. ولی چرا اصلاح نمی شود. چون تصور می کند قوانین جهان اطرافش را خوب شناخته است. ببینید چنین افرادی از عاقبت اندیشی به دورند. خیلی هم خود فریبند. یعنی تصور می کنند زرنگند و کسی نمی فهمد که برای آینده خود برنامه ای ندارند. پایه این که هر بلایی هم سر اطرافیانشان به خاطر ندانم کاری هایشان بیاید، هستند. در ناخودآگاه خود، به خیالشان، خیلی بی پروا و دلیر! هم تشریف دارند. ککشان هم نمی گزد.
این جور آدم ها اهل استقرا هستند، یعنی حوادثی را که به کامشان بوده، می شمارند و پیش خودشان به یک نتیجه گیری نهایی می رسند که وضع دنیا تغییر نخواهد کرد. صد البته که از انضباط هم سر در نمی آورند. صد دور یک روش اشتباه را تکرار و آزمایش می کنند. حتی گستاخی را فراتر می برند و پا از گلیمشان درازتر می کنند و احترام هم به خاطر صاحب نظر بودن در مورد کل مسائل کل جهان می خواهند. مویی را از سر دوستان نابابی که همیشه تاییدشان بکند، به عالمی نمی فروشند. مگر به خواب ببینی بالاتر از چنین صاحب نظرانی را. کلا اهل غم نیستند. چندان هم اهل شرم نیستند. شرم برای توسعه الزامی است. این جور آدم ها همیشه دنبال ارباب بی مروت دهرند. البته گاهی اوقات از لحاظ روحی گیر هم می افتند و احساس می کنند که طردشان کرده اند. گرچه همیشه مست غرور به پیش می رانند(به ناکجا آباد!) همین طور به همین روش خودسرانه پیش می روند و باعث حیرت می شوند. والا یک کلام نااهلند. فکر آبروی خود را هم نمی کنند.
با سخاوت هم سر و کاری ندارند. اوایل که چند نفری دورشان جمع می شوند، خودشان را راحت می بازند، انگار نوخاسته رهسپار میدان غرور آفرینی هستند! در جمع دوستان و فامیل. لجبازی را افتخار می دانند. شرم برای توسعه الزامی است.