سنج معتقد است برای مقابله با پدیده پیچیدگی استفاده از تئوری بی نظمی ضروری است. سنج نیز به این قضایا واکنش(reaction) نشان می دهد وی معتقد است وضعیت موجود باعث می شود افراد در سازمان دچار سردرگمی باشند، او ایده سازمان یادگیرنده را به میان می کشد یعنی به نظر می رسد(it seems) او می خواهد یک سازمان غیر متمرکز داشته باشد که اجرای که یک سری مناسبات و دستورالعمل ها در یک بخش آن در راستای دست یابی به نظم باعث می شود این نظم در کل سازمان فراگیر شود. این بار ستج بخش ها و افراد را جدا(to seperate) از هم نمی پندارد(notion=پندار؟) نه مثل مدیریت علمی(scintific) با فرد منفرد طرف است نه مانند تئوری آشوب کل سیستم را به یکباره دچار تحول و دگرگونی تصادفی می کند.
وی بر آن است در سازمان های معاصر کار مدیران در واقع(in reality) همگان درک جریان سیستماتیک است که رفتار انسان را هدایت می کند(direct) و تغییر می دهند. هنر(art) تفکر سیستمی در این است که از خلال(throughout?) پیچیدگی ، ساختارهای زیر بنایی موثر را در تغییر مشاهده کند. ابزار دیسپلین سنجه، آشوب را مهار می کند و سازمانی خود گردان به راه می اندازد.
یک نکته: پیترسنج اجزاي(components) تشکیل دهنده سازمان یادگیرنده را شامل پنج فرمان یا اصل تسلط فردي، مدلهاي ذهنی، دورنماي مشترك(common)، یادگیري گروهی و تفکر نظامی می داند(اسفجانی و همکاران،، ۱۳۹۱)