جبران؟!

هر جا باشی. هر مکان دور و نزدیک، آگاهی به این نکته می تواند التیام بخش باشد که فشار را باید تحمل کرد. قبول. ولی وقتی زیاده از حد شد چه باید کرد؟ هیچ. باید شکست. باید از درون بی روشنی شد؟ باید روشنی افروخت از شکستگی با شمعی از تجربه. باید ساکت ماند؟ نه باید با خود سخن گفت. باید دل شکستگی را التیام داد. با حرف ساده ای، نمی دانم پند دم دستی، باید قدری جلو رفت دید چه می شود. این طور می توان قدری آرام شد. قدری بیشتر بدانیم در مورد خودمان که ضعیفیم و نمی توانیم جبران کنیم روزهای رفته و خیابان های نرفته زندگی را. باید آرزومند روزی با روشنی تازه ای بود. اگر بیاید. اگر بیاید و بتوان برای آن نقشه ای کشید. زخم فقر در ممکن های پیش رو خود را چه ملتهب نشان می دهد و بدین طریق نمی توان آرام گرفت. می توان ستود روزهای رفته را؟ نه. نمی توان شناخت آینده را؟ چرا. اگر باور کنیم که شکستگی نیز حالتی است و می توان ما را تا مدتی تسکین دهد و این طور به طرزی سپید تبسم کرد بر دردهای زندگی

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *