خودکشی و بررسی دورکیم

اميل دوركيم در تحليل(analysis) جامعه شناسانه ي پديده هاي اجتماعي نظیر  تقسيم(division) كار اجتماعي، خودكشي و دين(religion)، در كنار تبيين عّلي، از تبيين كاركردي(functioanl) بهره گرفته است . با اينكه مفهوم كاركرد و روش تحليل كاركردي ، در آثار جامعه شناسان قبل از دوركيم نيز يافت مي شود، اغلب(often) جامعه شناسان ، دوركيم را بنيان گذار نظریه ي كاركردگرايي مي شناسند به زعم دوركيم ، استفاده هاي قبلي(previous) از روش تحليل كاركردي با مشكلات(problem) روش شناختي رو به رو بودند. او درصدد برآمد تا مباني روش شناختي تبيين كاركردي را اصلاح كند. پس از دوركيم ، جامعه شناسان   و مخصوصاً، مردم شناسان بسياري(many) همچون رادكليف براون  و برانيسلاو مالينوفسكي تبيين كاركردي را براي تحليل وقايع اجتماعي مناسب(appropriate) دانسته، در گسترش آ ن كوشيدند؛ به طوري كه گستره ي اين نظريه، از مرز فرانسه ، به كل اروپا و پس از آن ، از طريق پارسونز  و مرتون  به آمريكا بسط يافت(to extend) و در دهه هاي ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰ نظريه ي حاكم بر جامعه شناسي آمريكايي و انگليسي گرديد.(موحد، ابطحی،۱۳۸۷)

اما در تبيين كاركرد ي چه چيزي ارايه مي گردد كه در تبيين عّلي پديده هاي اجتماعي ارايه نمي شود و بدون آن، تبيين علي پديده ها ي اجتماعي ناقص است؟ دوركيم در پاسخ به اين سؤال بيان مي دارد كه عموماً، شرط دوام و بقاي يك واقعه ي اجتماعی، مفيد بودن آن است؛ به بیان ديگر، در تبيين عّلي ، به سؤال پاسخ داده مي شود و در تبیين كاركردي، پديده ي اجتماعي خاصي اتفاق افتاده است. چرا واقعه ي اجتماعي خاصي ، در يك جامعه ي خاص دوام يافته » به اين سؤال كه به عقيده ي دوركيم، از آنجا كه جامعه شناسي هنوز ، به صورت يك علم در نيامده و آنچنان كه بايد پيشرفت نكرده، هم نسبت به ارزيابي دقيق وظايف نهادهاي اجتماعي غفلت شده و هم علت به وجود آمدن آن وقايع ناديده انگاشته شده است . علت اين امر، نبود تفكيك دقيق بين دو مقوله ي علل موجبه و كاركردهاي يك واقعه ي اجتماعي است.(موحد ابطحی، ۱۳۸۷)

مشهورترین تک نگاری دورکم، خودکشی (۱۸۹۷)، دل مشغولی مشابهی را با پیامدهای تنظیم اخلاقی و نیز فقدان آن نشان می دهد. دورکم همخوان با این روش کلی تاکید دارد که خودکشی بیش از ان که علت های فردی داشته باشد علت های اجتماعی دارد که شاید بتوان از راه تحلیل قواعد آماری آن را تمیز داد. به ادعای او، این تحلیل ثابت می کند که در جوامع مدرن به هر حال،  خودکشی به نسبت درجه ی یکپارچگی گروه های اجتماعی که فرد جزیی از آن است به نحو معکوس تفاوت می پذیرد”دورکم در ادامه دو جفت از سنخ های خودکشی  متضاد را خودکشی های خود مدارانه /دگرخواهانه و نابسامان وار/سرنوشت باورانه- از هم جدا می سازد. خودکشی خودمدارانه  حاصل فردگرایی است،  و از یاسی سرچشمه می گیرد که بر اثر “سست شدن پیوندهای اجتماعی، نوعی بی رمقی جمعی یا رخوت اجتماعی ” پدید می آید.

اما “گرچه… فردیت مفرط به خودکشی می انجامند، فردیت ناکافی نیز همان پیامد ها را دارد” خودکشی دگرخواهانه “مطمئنا در میان مردمان ابتدایی بسیار شایع است،و جایی که مردم از سر احساس اجبار اجتماعی برای نمونه، جایی که خواه بیماری سربار  جامعه می شوند یا هنگامی که سروران شان می میرند دست به خودکشی می زنند.(کالینیکوس، ۱۳۸۵)

منابع:

کالینیکوس آلکس.(۱۳۸۵). درآمدی تاریخی در نظریه علوم اجتماعی. ترجمه اکبر معصوم بیگی. نشر آگه. ص ۲۴۵

موحد ابطحي ، محمدتقي(۱۳۸۷).  درآمدي رو ش شناسانه بر تبيين كاركردي در جامعه شناسي دوركيم. فصلنامه ي علمي  پژوهشي روش شناسي علوم انساني سال ۱۴ ، ش ۵۶ ، پاييز ۱۳۸۷ . صفحات ۱۲۳  ۱۴۵

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *