شاعر و “طبیعت”

دیدگاه های یک شاعر  در قبال جهان اطراف هم بیانگر انس وی با طبیعت است هم می تواند مایه افلاطون در شکل دهی به معرفت شناسی خود از شاعران گریزان بود. از طرفی شناخت شعر می تواند مجموعه ای از روح تاریخی را به خوبی نشان دهد. این که روح تاریخی یا مفاهیمی از این دست، چگونه می توانند شناخته یا سنجیده شوند، فعلا اهمیتی ندارد ولی با این حال می توان لااقل به بحث نور و روشنی ببخشند و مطالعه تطبیقی را جلو ببرند. شاعر در رواج دادن به افعال خاص در یک قوم می تواند دخیل باشد از این رو در دوره های مختلف تاریخی شاهد نهی و نفی آن ها نیز بوده ایم. روز و روشنی نزد شاعر، خیال انگیز تر از آن است که برای دیگران تصور می شود در نتیجه دور ماندن از تفوق و موفقیت برای یک شاعر می تواند او را به اتهام بکشاند که اوقات را به بطالت می گذارند. این که یک شعر چقدر موثر است می تواند مورد سنجش منتقدین باشد ولی مهم تر این است که نباید یک شاعر بگذارد از یک شعر صرفا برای کنش سیاسی استفاده شود چرا که به مرور زمان، زدودن مرگ روزمرگی از روی ابیات و واژه های شعر می تواند باعث کلی دردسر شود و شاید تا چند نسل نتوانند بفهمند که منظور دقیق شاعر چیست. البته دانستن این که شعر به طبیعت” در اطراف وفا نمی کند و روی هم رفته تلاش شاعر برای فاصله گرفتن با تشابیه و استعاره ها و حتی موسیقی کلمات این است که با فاصله از “طبیعت” بنویسد و چیزی بیشتر و یا لااقل غیر از شی را به دیگران انتقال دهد.

بررسی هگل به طور گسترده در مورد زبان فیگوراتیو در بحث وی با عنوان “هنر سمبولیک” خود را نشان می دهد. برای هگل، استعاره، تشبیه و تمثیل و غیر از آن، همه تلاش هایی برای انتقال معنای یک ابژه از طریق ارتباط آن با ابژه ای دیگر از لحاظ مفهومی می باشد، آن ها به سادگی مورد استفاده قرار می گیرند چرا که ماهیت یک ابژه انتظار می رود که نسبتا از طریق مقایسه با ابژه دیگر تشریح  و روشن شود. (گریفین، ۲۰۱۱)

منبع:

Griffin, Daniel, “The Role of Poetry and Language in Hegel’s Philosophy of Art” (2011). Philosophy Theses. Paper 90. Page 6

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *