طلب، فقر، توکل

زندگی شناخت را مدام در ذهن انسان تغییر می دهد. اطلاعات ما را مدام احاطه می کند. این که به چه چیز حساس باشیم اهمیت دارد. این که صرفا اطلاعات را می خوانیم نمی تواند راضی کننده باشد. چون ممکن است ما با یک فیلتر ذهنی خاصی یعنی بهتر بگوییم با یک مکانیسم ذهنی خاص دنبال کنیم و همه چیز را به نفع ایده ای خاص تفسیر کنیم. برداشت شخصی می تواند بهره ای از خودپسندی و غرور را هم داشته باشد. “طلب” زندگی سالم که داشته باشیم، آرزوی آِسیب نرساندن را که داشته باشیم نوعی “طلب” در ذهن به وجچود می آورد. “طلب” خود مدام مکانیسم هایی را به ذهن القا می کند و نقشه زندگی را تغییر می دهد. بهبود می آورد در دراز مدت. حتی در همان لحظات اول هم می اورد و چنین است که ما خرسند می شویم از حضور خودمان در عرصه زندگی خودمان. این خرسندی از زندگی با ما مفهوم طلب است که همراه می باشد. در طلب باید خلوص داشت. نباید آرتیست بود چه برای خود چه برای دیگران. راحت تر زندگی کنیم. پا فشاری بر حرف های بیست سال پیش و سی سال پیش زندگیمان، دردی را از ما دوا نمی کند. توانایی در طلب است. اول باید طلب زندگی در عمق را داشت. پس اول باید روزمره را سامان داد. انضباط در روزمره، ذوق زندگی می آورد. خود تحقیق علمی هم باید در یک اعتدال دنبال شود. انضباط در روزمره باعث می شود تا بفهمیم سامان چیست. یعنی سر و سامان چیست. یعنی بفهیم ساعات روز چگونه می گذرند. ساماندهی به زندگی روزمره و انضباط در مورد زمان وقتی همراه با انضباط ذهنی همراه باشد ما را به عرصه طلب سوق می دهد. اول خودمان باید منضبط باشیم تا بتوانیم به یاری دیگری بشتابید. طلب یعنی همین ذوق زندگی هر روزه. کارها که راست می شود همه چیز مزه خودش را می یابد. از یاوه گویی های بعضی اطرافیان خود به خود دور می شویم. یاوه هم نمی شنویم. نمی شود نشست و طلب را کنار گذاشت. خطر چیزهایی که انضباط ذهن را به هم می ریزد با بها دادن به امر روزمره بهتر حس می شود و در نتیجه سریعتر فاصله می گیریم. سخت کوشی بیش از حد هم البته خوب نیست. بعد که بفهمی در یک بینش آخر شبی که هنوز زندگی روزمره را تا عمق حس نکرده ای آن گاه “فقر” است. “فقر” خوشایندی است که تواضع می آورد. یعنی پیش خودمان به خودمان می گوییم خبری نیست. منظور “فقری” است که مدام ما را بالا می برد. مدام ما را از شناخت سطحی دور و برمان ناراضی می کند تا بهتر نفس زندگی را دریابیم. بهتر و بهتر. این طوری آخر شب که زندگی آن روز را بررسی می کنیم می بینیم که بهتر هم می شود. ولی اکتفا هم مساله ای است. خیلی هم نباید سخت گرفت. پس باید “توکل” کرد تا این “تواضع” حفظ شود. خود این توکل، انضباط ذهنی می خواهد. در واقع هر چیز انضبباط می خواهد. یعنی وسیله خود را می خواهد. پس نمی توان همه چیز را به حال خود رها کرد.

در خبر است که مردی نزد پیامبر اکرم(ص) |مد و شتر خویش را رها کرده بود، حضرت پرسیدند شترت را کجا گذاشته ای؟  گفت با توکل به خدا او را رها کردم، حضرت فرمود اقعلیها و توکل، پایش را ببند و بر خدا توکل کن (سجادی، ۱۳۸۰، ص ۲۷)

نکته ای در مورد تواضع:

از ابوسلیان دارائی داریم:

“تواضع آن است که در عمل خویش هیچ عُجب پدید نیاری. هرگز بنده تواضع نکند و نیز هرگز بنده تواضع نکند تا وقتی که نفس خویش را نداند.” (عطار، ۱۳۸۶، ص ۲۴۲)

منبع:

سجادی، ضیاء الدین (۱۳۸۰) مقدمه ای بر عرفان و تصوف. نشر سمت

عطار نیشابوری، فرید الدین محمد.(۱۳۸۶) تذکره الاولیا. تصحیح و بررسی محمد استعلامی. انتشارات زوار. چاپ شانزدهم. 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *