معما!

آدم های اطراف برایش دیگر معما نبودند. به نظر می رسید که این طوری امورتشان می گذارد و می خواهند به همین اکتفاکنند. همین برایشان کافی بود. روزگار را این طور می گذارندند. شاید هم برایشان مهم نبود که پشت سرشان چه چیزی بگویند. همهمه افکار فروگش کرده بود و دیگر فهمیده بود که روال بعضی افراد در بعضی جوامع به چه صورت است. این طوری خیاشش راحت شد که بعضی تغییر را نمی خواهند چون اموراتشان به همین راحتی می گذرد. شاید هم توقعشان از زندگی بالا نیست. آدم های روزمره تغییر کردنشان سخت است. تغییر دادنشان که  دیگر انگار محال است. انگار نمی خواهند تکان بخورند. هر چه شد شد، نمی دانم این طوری است که مفهوم اراده نزد بعضی خدشه دار است. نه این که تسلیم باشند، بلکه بی خیالند. هر هری فکر می کنند و هر هری در مورد دیگران و خودشان قضاوت می کنند. همین هم برای آنها کافی است. این طوری با افرادی رو برو هستیم که انگار چوب خشک هستند.

همان گونه که از مطالعت در تاریخ تمدن بر می آید، ولتر اولین جرقه های تحول اندیشه اش را مدیون انگلیسی ها بوده است چرا که انها پیش قراولان مدرنیته  در اصطلاحات در همه جوانب بودند، آنها با اصلاحات  آرام ۱۶۸۸ مسیر توسعه و مدنیت را خیلی پیش تر از فرانسویان طی کرده بودند و ولتر با سفر به انگلستان توسعه یافتگی آنان ار در عرصه های مختلف به چشم مشاهده کرد او در سال ۱۷۲۶ که با درخواست تبعید از باستیل رهایی یافت، دنیای جدید را پیش روی خود دید از مظاهر آزادی، در تمامی سطوح در انگلستان دیدن کرد و با وجود این که می دانست این ازادی ها برای تمامی طبقات اجتماعی نیست، از همین اندک مایه هم بسیار خرسند بود چرا که در فرانسه این مقدار نیز  نایافتنی بود.

اروپای غربی در قرن هجدهم دو هدف را دنبال می کرد یکی نابودی فئودالیست دیگیر نابودی مسیحیت که هر دو ان چنان به هم پیوسته  بودند که نابودی یکی دیگری را هم گرفتار سقوط کرد.

ولتر تحرک ذهنی فوق العاده  و رشد اندیشه ی خویش ار بیش از همه مدیون انگلیسی ها بود او از تویسندگان دیگری نیز متاثر بود با مطالعه آثار شکسپیر  و به شعر در اوردن قطعه ای از “هملت”  سعی کرد قردت قلم او را کم رنگ نشان دهد که بر اساس نقد بریستلی: هیچ کس ابله تر و مسخره تر از ادم بسیار زرنگ و باهوشی که درباره مسائلی که از حدود فهم و توانایی اش خارج است اظهار نظر کند و انتقاد ولتر از “سوفوکل و شکسپیر” به راستی ابلهانه است.

ولتر بی گمان راسلاس ساموئل جاسنون را که در سال ۱۷۵۶ نوشته شده بود، خوانده است. این نویسنده انگلیسی، داستان راسلاس  را در چند شب نوشته و در ان داستانی عرفانی  همچون زندگی “ابراهیم ادهم” را که در پی کشف حقیقت است از منظر سعادت طلبی نگاشته است. “راسلاس” قدم در جهان رنج می گذارد با امید این که در تجربیاتش به سعادت برسد. کاندید ولتر  نسخه بدل این داستان است که  سفرنامه گونه تدوین شده است. راسلاس شرح حماقت های انسان هایی است که با توجه به روشن بودن مسیر تجربه، باز هم بر پیش فرض های احمقانه خود پافشاری می کنند تا جهان را به گونه ای دیگر تفسیر کنند.

همچنین:

مدرنیزاسیون فرایندی اجتماعی است که در ان کوشش می شود نهاد ها و روابط  و مناسبات در قلمروهای مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به گونه ای برنامه ریزی شده متحول شوند تا با مقتضیات جهان مدرن انطباق پیدا کنند. این فرایند همچون اغلب تحولات اجتماعی در بسیاری از موارد با نتایج ناخواسته ای که مخالف  اهداف برنامه ریزان بوده همراه است. (پایا، ۱۳۸۷)

در عین حال:

در جامعه ایرانی چگونگی ورود مدرنیته به زندگی و اثرات اجتماعی و سیاسی آن محل  بحث های متعدد بوده است. بسیاری از آثاری که به قلم ایرانیان در این زمینه نگاشته شده است ایران را در نسبت پسینی با مدرنیته غربی مورد بررسی قرار می دهند و بر آنند که ایران با وجود تمایل به گام نهادن در راه مدرنیته داشته است. به دلایلی در این راه ناکام مانده و در نتیجه  پژوهشگر در تلاش است که دلایل این ناکامی را مورد بررسی قرار دهد. به عنوان مثال  کاظم علمداری در کتاب چرا ایران عقب ماند و غرب می پردازد و با در نظر گرفتن عوامل طبیعی و جغرافیایی به عنوان عوامل اصلی در عقب ماندگی تاریخی ایران نسبت به غرب  در رویکردی مارکسیستی توسعه اجتماعی  و تحول طبقاتی  را مبنای شروع مدرنیته  در غرب  می گیرد ه بنا به موقعیت ژئو پولیتیکی  در ایران اتفاق نیفتاده است. این در حالی است که در مقابل  مثلا صادق زیبا کلام  در ما چگونه ما شدیم(۱۳۹۲) با وجود تصدی بسیاری از عوامل  جغرافیایی و ساختاری ای که برای عقب ماندگی ایران بر شمارند- مانند کم ابی  و یا پراکندگی  جغرافیایی جمعیت  و ساختار قبیلگی حکومت ها ، در نهایت  به اولویت انقلاب علمی  بر تحول  اجتماعی- طبقاتی رای می دهد و معتقد است ان چه غر ب را به مدرنیته رهنمون  شد “روشن شدن چراغ علم” بود و نه ابتدائا ظهور بورژوازی.(علویپور، ۱۳۹۵)

منبع:

پایا، علی.(۱۳۸۷) “ملاحظاتی انتقادی درباره تجربه مدرنیته ایرانی”. مجله حکمت و فلسفه. سال چهارم شماره سوم صص۸۹-۶۳

علويپور، سيدمحسن(۱۳۹۵)  مدرنيته و مواجهه فكري ايران با آن بررسي و نقد كتاب رويارويي فكري ايران با مدرنيت. ژوهشنامة انتقادي متون و برنامههاي علوم انساني، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي سال شانزدهم، شمارة چهارم، صص ۱۵۲-۱۳۳

گنج بخش زمانی، سعید(۱۳۸۷) بررسی تطبیقی اندیشه های ولتر و اخوندزاده(بررسی چگونگی ورود آرای ولتری به مرزهای ایران از طریق اخوندزاده) ادبیات تطبیقی سال دوم. شماره ۷٫ صص ۱۴۳-۱۲۵

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *