نکاتی از مقاله ای از دکتر شالچی

نکاتی از مقاله زمینه های نهادی بروز نگرانی در تجربه زیسته ایرانیان

 وحید شالچی

چکیده

 روند تحولات در جامعه ایرانی نشان اتر پررنگ شدن نگرانی در پیست جهان ایرانیان دارد. ما جامعه شناسان به نگرانی درباره مسائل اجتماعی خو گرفته ایم اما اینک این خود نگرانی است که تبدیل به مسئله شده است. مراحل اصلی چرخه زندگی به ویژه پس از نوجوانی در ایران امر را به گونه ای روزافزون نگران زا گردیده است. کنکور، شغل یابی، ازدواج، خرید مسکن، فرزند زایی، تربیت فرزند، سلامتی، بازنشستگی، مرگ مو… در تجریه معاصر ایرانیان با نگرانی هایی فریادی همراه است که امنیت روانی برا سلب نموده و اخلاق فردی و اجتماعی را به مخاطره انداخته است. این مقاله با بهره مندی از نظریات باربالت، بک، گیدنز و باومن در پی تبیین زمینه های ساختاری ایجاد نگرانی است. روش این مقاله تحلیل ثانویه است و از آمارها و داده های نهادی موجود استفاده می نماید. به نظر می رسد در ایران «تزلزل نهادی» زندگی را پیش بینی ناپذیر و نگران کننده ساخته است. مقاله با مرور شاخص هایی در نهاد های مهم کشور مانده اقتصاد، خانواده و بوروکراسی نشان می دهد که چگونه این ساختارها زندگی روزمره را پیش بینی ناپذیر ساخته و از این رو سبب نا امنی هستی شناختی گشته اند. ناامنی هستی شناختی نگرانی را در تجربه زیسته ایرانیان تشدید کرده است. این وضعیت نگران زا را فقدان نهادها و سازمان های رفاه اجتماعی کار آماد تشدید کرده است.

واژه های کلیدی: اضطراب، امنیت هستی شناختی، تزلزل نهادی جامعه شناسی احساس، رفاه اجتماعی، زندگی روزمره، نگرانی

مقدمه: نگرانی و امر اجتماعی

بخش مهمی از تجربه زیسته ما احساساتی است که در موقعیت های گوناگون تجربه می کنیم. این احساسات هم نشانگر کامیابی ما در زندگی هستند و هم خود عاملی در جهت تحقق این کامیابی از این رو فهم، شناخت و تبیین احساسات مانند دیگر جنبه های زندگی برای جامعه شناسی محوری است. با وجود این که این احساسات بخش مهمی از تجربه ما از جهان و خود را تشکیل می دهد، اما کمتر موضوع تأمل جامعه شناسانه قرار گرفته اند. نه تنها در ایران بلکه در دیگر مناطق دنیا نیز تا همین سه دهه پیش جامعه شناسی احساسات انسانی، حوزهای مغفول بود.

 

 

غفلت از تحلیل اجتماعی و فرهنگی احساسات، خطر گرفتار آمدن در دامی است که سی رایت میلز، آن را روان شناسانه کردن مسئله اجتماعی می نامد. جامعه شناسان احساس، روان شناسان را به جهت قرار ندادن واکنش های احساسی در زمینه نقد می کنند؛ چرا که فرایندهای احساسی در ابتدا فراروانی و فرهنگی هستند ( ,Gibson 212 :1997). اگر با پدیده ای اجتماعی و دامن گستر مواجهیم که متأثر از تحولات ساختاری شکل گرفته و خود نیز پیامدهای کلان اجتماعی دارد، تحلیل روانشناسانه نمی تواند گره ای بگشاید و حتی می تواند سبب غفلت از زمینه های شکل گیری احساسات منفی مانند نگرانی شود. در چنین صورتی افراد هستند که باز خواست می شوند و به دلیل عدم توانمندی در کنترل احساسات خویش زیر ظلم مضاعف یعنی بازجویی روانشناسانه قرار می گیرند.

نگرانی و شكل تشدید یافته آن یعنی اضطراب یکی از احساساتی است که از سده بیستم مورد تو چه علوم اجتماعی قرار گرفت. ابتدا از دهه ۳۰ روانشناسی و روانکاوی بدان توجه کردند و سپس به تدریج به عنوان مفهومی که می تواند سبب ارزیابی انتقادی ما از بهبود کیفیت زندگی در دوره مدرن باشد مورد توجه قرار گرفت. بررسی تاریخی سیر تحول نگرش به نگرانی نشان می دهد. با وجود این که مردم در تاریخ همواره نگران آینده بودند و نگرانی و اضطراب یکی از ویژگی های تجربه انسانی بوده است اما تنها از سده پیش است که مسئله اضطراب» مورد توجه قرار می گیرد. از این رو اضطراب یک پدیده مدرن است

 

شکنندگی موقعیت و روابط اجتماعی امکان امنیت هستی شناختی را سلب و آرامش را به مطلوبی دور دست بدل کرده است. امنیت هستی شناختی در زندگی روزمره پیامد پیش بینی پذیری زندگی است و این پیش بینی پذیری نیز خود محصول ثبات نسبی ساختاری است. از این رو بی ثباتی دراز مدت ساختاری در سلسله ای از علل به ناامنی هستی شناختی و سپس نگرانی ختم می شود. تجربه زیسته ما نیز گواه این سنگینی تحمل ناپذیر زندگی و نگرانی است. زندگی به سویی می رود که هر روز برای بخش های گسترده تری از مردم راحتی خیال» تبدیل به آرزو گردد. به تعبير شاعر معاصر اگاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود. به نظر می رسد که این دشواری زندگی و از جمله سطح بالای نگرانی زندگی می باید مورد تأمل قرار گیرد.

اضطراب و حد ضعیف تر آن یعنی نگرانی محصول و گواه این سنگینی زندگی روزمره و نبود امنیت هستی شناختی است. نگاهی گذرا به مراحل اصلی زندگی در کشور روشنگر است. تجربه ایرانی از مدرسه به امری اضطراب آور تبدیل شده است. تجربه گذار از نوجوانی به جوانی نیز برای خود فرد و خانواده چنین است. ورود مناسب به دانشگاه نیز تنها پس از طی سال هایی پراسترس ممکن است. خود دوران جوانی نیز که با نگرانی گسترده در باره امید به کاریابی، امید به صاحب مسکن شدن، امید به انتخاب شدن از سوی مردان برای زنان و … همراه است.

تجربه میانسالی نیز با دغدغه های گوناگون در زمینه تأمین زندگی، حفظ رابطه ای رضایت بخش با همسر، تأمین مسکنی که دیوانه وار افزایش قیمت می دهد و … همراه است. سال های واپسین میانسالی نیز که نگرانی های زیادی درباره خود با نگرانی های گسترده درباره فرزندان (که در فرهنگ ایرانی والدین تا ابد در قبال آنان مسئولیت دارند) همراه است. تجربه ایرانی سالمندی در فقدان پوشش بیمه ای مناسب و همچنین نبود نهادهای مراقبت کننده و یا از میان رفتن شبکه های حمایتی سنتی و خانوادگی مسئله مراقبته پیش می آید و حتی در صورت مگنت مالی نیز مسئله مراقبت باقی می ماند. مسئله نگهداری از سالمند سبب می گردد تا بخشی از سالمندان ایرانی آرزو کنند که زندگی شان تنها تا زمان سرپا بودن ادامه یابد. اما آیا این همه طبیعی است و قابل تقلیل به اقتضائات دوره های سمی از سویی و اقتضائات دوران جدید است. این مقاله ابتدا در پی آشنایی زدایی از این امر و جلب توجه به مسئله نگرانی در کشور و سپس تبيين ساختاری آن است. هیچ چیز طبیعی نیست و حاصل برهم کنش تحولات اقتصادی و اجتماعی جهانی و تحولات و تصمیم های ما در داخل کشور است. این سلب شدگی خیال آسوده بخشی نیز ناشی از پیامدهای پیش بینی نشده کنش ها و تصمیمات ما است و از این رو ما به عنوان جامعه نیز مسئولیم تا با دوری از طبیعی و ذاتی فرض کردن این همه دغدغه، برای آن چاره جویی کنیم. گاهی چنان آهسته آهسته با وضعیت های اجتماعی خود می گیریم که شگفتی و غیر طبیعی و پس قابل اجتناب بودن آن را در نظر نمی گیریم.

دامنه و گستردگی نگرانی در کشور را نباید به آمار رسمی که نشان می دهد بیش از ۱۶ درصد اضطراب وجود دارد محدود دانست. اختلالات روانی مانند نوک کوه یخی در دریا می مانند که تنها بخش کوچکتر آن نمایان می شود اگر بیش از ۱۶ درصد جامعه دارای اختلال روانی اضطراب هستند، می توان تخمین زد که بخش عمده ای از جامعه از نگرانی های متعددی در رنج هستند. در چنین جامعه ای نمی توان نگرانی را امری فردی فردی و ناشی از تیپ شخصیت، عدم یادگیری رفتار مناسب و … دانست.

در درون این جامعه اختلال دارد که این همه نگرانی می زاید. به عبارت دیگر این میزان احساسات منفی نشان از چیزی عمیق تر می دهند. به نظر می رسد تجربه زندگی روزمره دلواپس کننده، نگران زا و اضطراب آور شده است. اگر چنین است پرسش از رابطه میان این احساسات در زندگی روزمره و ساختارهای کلان اهمیت می یابد. پرسش این است که کدامین ویژگی در ساختارهای اجتماعی ایران این چنین زندگی روزمره ایرانیان را ترین نگرانی ساخته است؟

 

 

نگرانی های پایدار و زیاد با عنوان «اختلالات اضطرابی تعمیم یافته ها » شناخته می شوند. «گاد» ممکن است در پی یک اتفاق پر استرس با یک دوره از استرس های شدید در زندگی رخ دهد. بر خلاف آنکه کنترل و رها شدن از نگرانی های عادی در زندگی روزمره آسان است و حتی نگرانی می تواند سازنده نیز باشد و به حل مشکلات کمک بکند، اما کنترل نگرانی های بیش از حد و اضطراب دشوار است. این نوع نگرانی بیش از حد است که با عنوان اختلالات اضطرابی تعمیم یافته (گاد) شناخته می شود. این دلواپسی و نگرانی ها متوجه مخاطرات بالقوه ای است که به نظر می رسد فرد و یا چیزهای مورد علاقه فرد را تهدید می کنند. مشخص ترین خصیصه گاد، نگرانی و اضطراب بیش از حد است. عموما نگرانی ها «متوجه آینده» هستند. از این رو عمدتا متوجه آن چیزهایی هستند که ممکن است رخ دهند نه آنچه اتفاق افتاده است. نگرانی می تواند متوجه سلامت، امور مالی، موضوعات خانوادگی، موضوعات شغلی و یا درس باشد. همچنین لزوما این اختلال برای فرد مبتلا شناخته نمی شود و می تواند ناشناخته باقی بماند.

برای تبیین «مسئله نگرانی در ایران» نمی توان با متغیر های سطح خردي مانند نوع شخصیت، ژنتیک و … نرخ اضطراب در کشور را توضیح داد. احساس نگرانی اگر چه امري درونی می نماید اما «بینش جامعه شناختی»  نشان می دهد که چگونه این گونه مشکلات شخصی ما اگر شیوع دارند در چارچوب دگرگونی های تاریخی و تغییرات نهادی قابل تبیین هستند. به تعبیر سی روایت میلف انسان تنها وقتی قادر به درک زندگی و سرنوشت خود است که خویشتن را در متن عصر خود قرار دهد (میلز، ۱۳۸۱: ۲۰). وظیفه جامعه شناسانه روشن ساختن این روابط متقابل میان تاریخ جامعه و این گونه تجربه های فردی در زندگی روزمره است.

رویکرد جامعه شناختی بر خلاف رویکردهای بیولوژیکی و روان شناختی، بیماری ذهنی را بر اساس تعیین کننده های بیرونی در محیط یا موقعیت اجتماعی شخص تبیین می کند ( http://loki_stockfon edlu-falld/sociological.ppt ). گرفتاری های فردی و خصوصی ما و همچنین نگرانی هایی که درباره آنها داریم و ما را آزار می دهند. اگر عمومیت دارند، دیگر امری شخصی و فردی نیستند که تبيين روان شناختی داشته باشند. باید دید در ساختارهای اجتماعی جامعه ایرانی چه رخ داده است که احساسی نگرانی چنین شیوع یافته است. برای شناخت علل این مشکلات خصوصی، به بحران ها و تضادهای احتمالی ساختاری باید ورجوع کرد. به بیان میلز: «روانشناسان و روانکاوان غالبا به ما می گویند که بی قراری و نگرانی مردم علل روانی و شخصی دارد حال آنکه امروز مهم ترین رسالت… دانشمندان علوم اجتماعی در این است که علل نگرانی و حالت بی تفاوتی و دلمردگی عمومی را بررسی و بیان کننده (میلز، ۱۳۸۱: ۲۸).

کی پر و دیگر نظریه پردازان، این رویکرد نظری را شکل دادند تا اولا تأثير قدرت و احترام نسبي افراد ثانياً، تغییر در قدرت و احترام نسبی افراد و ثالثاً، انتظارات آنان از قدرت و منزلت را در برانگیختگی احساسی بررسی کنند. ادعای مبنایی آنان این است که هنگامی که افراد قدرت داشته باشند و با قدرت به دست آورند، احساس رضایت، اطمینان و امنیت را تجربه می کنند و برعکس زمانی که قدرت خویش را از دست بدهند احساس اضطراب، ترس و فقدان اطمینان می کنند. کمپر و کالینز این نظریه را مطرح کردند که زمانی که افراد انتظار به دست آوردن قدرت داشته باشند. اما در عمل به دست نیاورند، آنها خوداتکایی خویش را از دست می دهند و احساس ترس و اضطراب می کنند (۳۵ :۲۰۰۶ ,Titler and Stets). بیشتر نظریه های قدرت و منزلت تعمداً تمرکز خود را بر روابط میان قدرت، اختبار (احترام و احساسات در سطح خرد گذاشته اند. تنها معدودی از این نظریات متوجه سطح کلان بوده و بر احساسات بخش های بزرگی از جمعیت تمرکز داشته اند. از جمله آنها تحلیل بارپالت است – (Turner and Stets, 2006: 39)

جدا از رویکردهای نظری درون این حوزه جامعه شناسی، مسئله احساس اطمینان و رابطه آن با نگرانی در نظریه های کلان جامعه شناسی نیز مورد توجه است. نظریه هایی که به تحلیل وضعیت اجتماعی دوران معاصر می پردازند. در اینجا این پرسش مطرح می شود که وضعیت اجتماعی در دنیای کنونی نیست که چنین احساس عدم اطمینانی را به ارمغان می آورد و همچنین آیا جامعه ایرانی به جهت ویژگی هایی که نگرانی و عدم اطمینان را به وجود می آورند؛ اختصاصاتی دارد و يا خير ما وضعیتی مشابه دیگر کشورها را داریم؟

 

در نظریه اجتماعی معاصر اولریش بک و آنتونی گیدتر بیش از هر نظریه پرداز دیگری به این امر پرداخته اند. اولریش بک در کتاب جامعه مخاطره آمیز: به سوی مدرنیته جدید (۱۹۹۲) مطرح می کند که اگر مسئله اصلی مرحله مدرنیته کلاسیک ثروت و چگونگی توزیع آن بود، مسئله اصلی مدرنیته جدید پیشگیری، کاهش و مهار مخاطرات است (ريتزر و گودمن، ۱۳۹۰: ۱۱۹ و ۱۹۳). یک توضیح می دهد که چگونه همگان در دنیای کنونی یعنی جهان فناوری پیشرفته علم و سازمان های چند ملیتی با خوشه ای از مخاطرات گوناگون مانند مخاطرات اقتصادی، زیست محیطی، حملات تروریستی، هسته ای، خانوادگی و.. مواجه اند. نکته مهم برای بحث ما این است که این «خوشه مخاطره» تنها چالشی شخصی یا اجتماعی نیست، بلکه تهدید کننده و آزاردهنده ذهن است (۲۸۴-۲۸۳ .۲۰۰۹ ,Elliott)

نکته مهم در این زمینه افزایش آگاهی از مخاطره است. با نفوذ معرفت علمی به آگاهی عمومی، آگاهی از مخاطره در زندگی روزمره افزایش می یابد ( :۲۰۰۶ ,Scott 241). وی در صدد روشن ساختن اهمیت و آگاهی از ناآگاهی نسبت به تولید مخاطره و تعریف مخاطره است. گر چه بک مخاطره را در سطحی فراملی تحلیل می کند اما اذعان دارد که جهانیت مخاطره، به معنای برابری جهانی مخاطره نیست (یک، ۱۳۸۹: ۲۱). همچنین جامعه در مخاطره حوزه هایی را که کاملا از هم جدا بودهاند دوباره به هم وصل می کند، حوزه هایی مانند: مسئله طبیعت، مردم سالار شدن دموکراسی و نقش آینده دولت» (یک، ۱۳۸۸: ۲۰).

گیدنز واکنش های تطبیقی محتمل در برابر این مخاطرات را به چهار گونه زیر تقسیم می کند ١- پذیرش عملی و پیگیری منافع موقتي (نوعی بی قیدی در برابر اضطراب های عميقا مسلط)، ۲- خوش بینی به علم یا مذهب ۳- بدبینی طنز پردازانه (شیوه ای برای کاستن از تأثیر اضطرابها)، ۴- درگیری ریشه ای و مقابله عملی (گیدنز، ۱۳۷۷: ۱۶۴۱۹۰). که به نظر می رسد هر چهار شیوه در کشور قابل مشاهده است.

در تبيين گيدنز، بی ثباتی اجتماعی از طریق به خطر انداختن احساس امنيت وجودی سیب برانگیختن احساس نگرانی و اضطراب می شود. امنیت وجودی، نوعی احساس تداوم و نظم در رويدادها است، حتی رویدادهایی که به طور مستقیم در ادراک شخص قرار ندارند (گیدنز، ۱۳۸۳: ۳۲۳). زیستن در حوزه فرهنگ های خطرپذیر عصر جدید به طور کلی توأم با احساس اضطراب دائمی است. از نظر گیدنز این امر به دلیل خطر پذیری بیشتر دنیای معاصر نیست بلکه نگرانی های ناشی از نفس محاسبه و برآورد خطرات احتمالی، چنین آگاهی ابی را موجب می شوند. آگاهی به خطرهای احتمالی بدفرجام سبب اضطراب ها و نگرانی های گنگ و نامشخص برای بسیاری است (گیدنز، ۱۳۸۳: ۲۵۹-۲۵۸ ). گیدنز در لحنی شبیه به وبر در قفس آهنین می گوید: «فاجعه محتمل هر چند که پیش پا افتاده گشته و به یک پدیده آشنای ضد واقعی در زندگی روزمره تبدیل شده، ولی مانند همه شاخص های مخاطره، می تواند صورت واقعیت به خود بگیرد (گیدنز، ۱۳۷۷: ۲۰۷)

 

زیگمونت باو من نیز در بازاندیشی بر آثار یک و گیدنز، دو فرم از مدرنیته را از یکدیگر جدا کرد. نخست، مدرنیته سخته که مدرنیته دولت ملت ها، سرمایه داری صنعتی و جوامع ملی است. دوره مدرنیته کلاسیک که با بوروکراسی، کارخانه فوردی، نظم سراسر بین، تعاونی، برنامه ریزی عقلانی، کنترل و تهديد توتالیتاریسم شناخته می شود. دوم، امید و نیته سیال که با روابط اقتصادی فراملی، قدرت فراسرزمینی و … شناخته می شود (۲۴۳ ۲۴۲ ۲۰۰۶ ,Scott). باومن حالت ذهنی پست مدرن را واکنشی به تجربه ای از جامعه می داند که اکثریتی از مردم در شرایط اضطراب دائمی زندگی می کنند (۴ :۲۰۰۱ ,Wilkinson)

ثبات اجتماعی نیز که حدی از آن ضروری حیات اجتماعی است محصول نهادهای اجتماعی است. دایره المعارف فلسفی استنفورد نهاد های اجتماعی را چنین تعریف می کند: «جامعه شناسان معاصر این اصطلاح را برای اشاره به مجموعه فرم های اجتماعی پیچیده ای مانند حکومت ها، خانواده، زبان های انسانی، دانشگاه ها، بیمارستان های شرکت های تجاری و نظام های قانونی که خودشان را باز تولید می کنند به کار می برند. تعریف معمول که توسط جانا تان ترنر (۱۹۹۷:۶ Timmer) مطرح شده عبارت است از: مجموعه پیچیده ای از موقعیت ها، نقش ها، هنجارها و ارزش ها که در انواع خاصی از ساختارهای اجتماعی جای گرفته و الگوهای باثبات نسبی از فعالیت های انسانی را معطوف به مسائل اساسی در تولید حیات (منابع باثبات، بازتولید افراد، ساختارهای جامعه اي بادوام و ثبات بخش را در یک محیط داده شده سازمان می دهد. همچنان که آنتونی گیدنز می گوید (۲۴ .۱۹۸۴ Giddens): ” نهادها در تعریف عبارت اند از: ویژگی های بادوام حیات اجتماعی. ری فهرستی از نهادهای اجتماعی چون نظم های نهادی، شیوه های گفتمان، نهادهای سیاسی، نهادهای اقتصادی و نهادهای قانونی را ارائه ((www.plato.stanford.edu

بی ثباتی نهادی در ایران به علت عدم کارآمدی سازمان های رفاهی و تأثیرات منفی بیشتری دارند. در تجربه غربی سازمان های رفاه اجتماعی نقشی مؤثر و مثبت در این رابطه ایجاد می کنند و با جلب اطمینان خاطر در قبال تجربیاتی چون بیکاری، از کارافتادگی، طلاق، بی خانمانی و … از دامنه احساس نگرانی کم می کنند اما درایران فقدان کارآمدی سازمان های رفاه اجتماعی سبب می گردد تا نقش مثبت این سازمان ها محدود باشد. مدل زیر تبیین کننهد زمینه های نهادی بروز نگرانی در جامعه ایرانی است.

 

 

روش در این مقاله از روش تحلیل ثانویه استفاده می شود. در این روش از داده هاي موجود که جهت اهدافی دیگر جمع آوری شده استفاده می شود. از این رو ممکن است داده ها در مقابل پرسش ها و با رویکرد پژوهشی تازه ای قرار بگیرند ( http://sru.soc.surrey.ac.uk/SRU22.html ). این روش هم از اتلاف وقت و هم از هزینه مجدد جلوگیری می کند.

(http://sociology.about.com/od/S_Index/g/Secondary-Analysis.htm)

در این مقاله از شاخص هایی که معرف ثبات با بی ثباتی ساختاری باشد. استفاده می شود. از این رو در نهاد اقتصاد از شاخص هایی مانند نرخ رشد اقتصادی، میزان تورم کلی و بخشی و همچنین درصد چک های برگشتی استفاده می شود که توسط بانک مرکزی اعلام می شود. شاخص هایی چون تورم و رشد اقتصادی معرف تحولات اقتصادی جامعه بوده و عموما در بررسی ثبات نهاد اقتصادی از آنها استفاده می شود. در نهاد خانواده از شاخص هایی مانند تغییرات نرخ ازدواج، تغییرات نرخ طلاق و نسبت ازدواج به طلاق که توسط سازمان ثبت احوال کشور به عنوان مرجع رسمی اعلام می شود استفاده می شود. در حوزه های دیگر مورد بررسی مانند سلامت و امنیت نیز به داده های موجود که توسط مراجع ذیصلاح مانند قوه قضاییه، وزارت بهداشت و پلیس منتشر می شود، استناد می شود. همچنین افزون بر آمارهای ثبتی که توسط مراجع ذی صلاح و رسمی اعلام می شود جهت بررسی احساس امنیت از پیمایش ملی سرمایه اجتماعی که توسط وزارت کشور انجام شده است استفاده شده است.

عوامل ساختاری تشدید کننده نگرانی در ایران: تزلزل نهادی و نگرانی

با توجه به مباحث تئوریک بررسی شده، بی ثباتی ساختارها و نهادی های اجتماعی مهم ترین عاملی است که می تواند در نهایت به شکل گیری «مسئله نگرانی» بیانجامد. آمار بیش از ۱۶ درصدی اضطراب نشان می دهد که مسئله نگرانی در کشور وجود دارد، چراکه به لحاظ تئوریک مورد انتظار است که میزان نگرانی در کشور بسیار بالاتر از میزان اضطراب باشد. اینک به بررسی چند نهاد مهم اجتماعی می پردازیم تا اولا میزان ثبات موجود در آنها بررسی شود و دوم این که روشن شود که آیا عرصه هایی از زندگی روزمره که متأثر از این نهادهای مهم اجتماعی است می تواند احساس اطمینان خاطر و پیش بینی پذیری را ایجاد نماید و یا بر عکس زمینه های تجربه احساس نگرانی را فراهم می سازد. به سبب محدودیت تنها به بررسی نهادها و ساختارهای اقتصاد، خانواده و بوروکراسی می پردازیم. ساختارهایی که عمیقا زندگی روزمره را متأثر می سازند. همچنین سلامت و امنیت نیز بررسی می شوند.

 

اقتصاد ایران عمدتا مبتنی بر دو مایع قرار گرفته است. آب و نفت دو منبعی هستند که مستقیم و غیر مستقیم ساختار اقتصادی ایران از آنان متأثر است. در مورد منبع دیرپاتر آب که کشاورزی کشور مستقيماً بدان متکی است و اقتصاد بسیاری از شهرهای کوچک و متوسط نیز از رونق یا بی رونقی آن تأثیر می پذیرد، آنچه همواره وجود داشته بی ثباتی ناشی از میزان متفاوت بارش سالیانه است. دوره های خشکسالی و پربارانی بخش های مرتبط با آن را دچار دگرگونی های غیرقابل پیش بینی می نماید. به گونه ای که بر اساس پژوهش های انجام شده میزان همبستگی میان تغییرات بارش و عوامل مکانی (طول عرض جغرافیایی و ارتفاع) و نیز میزان بارش در فاصله بال های ۱۹۶۱ تا ۲۰۰۳ حدود ۵۹۹/۰ درصد است (عساکره، ۱۳۸۶).

شاخص های دیگری نیز در این زمینه مهم هستند. یکی از آنها میزان اعتمادی است که در معاملات اقتصادی وجود دارد. آمار چک های برگشتی شاخص خوبی است که می تواند میزان سستی و با اعتمادی در عملکردهای اقتصادی را بازنمایاند. بر اساس گزارش بانک مرکزی در ۸ ماه ابتدایی ۱۳۹۳ از هر هزار چک، ۱۲۳ برگ برگشت خورده است. به گونه ای که از ۳۱ میلیون و ۷۷۳ هزار برگ چک ۳ میلیون و ۹۱۰ هزار چک برگشت خورده است. آمارهای بانک مرکزی نشان می دهد که در حالی که در آبان ماه ۱۳۹۳ تعداد چک های مبادله شده در بازار نسبت به ماه های قبل کاهش یافته اما آمار چک های برگشتی به روند افزایشی خود ادامه داده است و به ۵۴۱ هزار برگ در یک ماه رسیده است. که نشان می دهد تعداد چک های برگشتی نسبت به دوره مشابه سال قبل حدود ۲۲٫۳ درصد رشد داشته است. علاوه بر تعداد، مبلغ چک های برگشتی نیز رشد فراوانی داشته است و به ۶ هزار و ۸۴۰ میلیارد تومان رسیده است (به نقل از سایت خبر آنلاین ۹ دی ۱۳۹۳)

۲- نهاد خانواده

نهاد خانواده در ایران به ان لنگرگاهی در عرصه تحولات اجتماعی ایران عمل می کند، اما خود نیز در زیر بار فشار نهادی از سویی و تغییرات فرهنگی مانند فرد گرایی از سوی دیگر، به سوی بی ثباتی می رود. هم سستی رو به تزاید و هم تلقی از این سستی می تواند بر دامنه نگرانی ها در زیست جهان ایرانیان بیفزاید. یکی از نشانگرها آمار طلاق است. البته نرخ طلاق در حکم کوه یخی است که خبر از شدت نابسامانی و نارضایتی های درون خانواده می دهد. از این رو می توان برآورد کرد که میزان خانوارهای در تب و تاب بسیار بیش از درصد طلاق رخ داده است. آمار طلاق در کشور روندي صعودی دارد اگر چه در سال اخير توقفی در رشد را نشان می دهد. این درصد طلاق نشانه آن است که دیگر نمی توان به طریق گذشته خانواده را حوزه آرامش دانست بلکه خود حوزه اي با خاطرات قابل توجه و محل نگرانی است. زمینه های نگرانی در نهاد خانواده به هیچ وجه محدود به نشانه طلاق نیست. اما به دلیل فقدان شواهد، چندان بدان وارد نمی شویم. از جمله این موارد نگرانی بابت خیانت همسر است که خواه مردان و خواه زنان در آن درگیر هستند و البته بیشتر زنان، درگیر این نرگانی بعضاً در طول عمر می شوند که احتمالاً ناشی از وضعیت عینی آن است. گسترش روابط خارج از هنجارهای مردان و زنان متأهل در هر سوی شهر رصد کردنی است و طبعاً بسیار بیش از میزان خود به نگرانی ها دامن می زند.

۳- دولت و بوروکراسی

دولت و بوروکراسی آن نه تنها در مقام سیاست گذار بلکه در مقام متصدی نیز بخش مهمی از حیات اجتماعی ایرانیان را رقم می زنند. سیاست در ایران متأثر از دولتها دچار دگرگونی های اساسی می شود. برای نمونه دولت ابق با دولت اسبق سیاست های کاملا متفاوتی را در حوزه های گوناگون دنبال می کردند. به همین روال میان دولت کنونی و دولت سابق نیز تفاوت های بنیادی و ریشه ای وجود دارد. تأثيرات این تغییر رویکردها صرفا در خود سازمان ها و نهاد سیاست محدود نمی شود بلکه از طریق سیاست گذاري و به علت دولت بنیاد بودن بسیاری از امور در کشور، تمام حوزه فعالیتهای اجتماعی را از خود متأثر می سازد برای این تغییرات روندی را نیز نمی توان پیش بینی کرد به گونه ای که تا یک ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوري مشخص نیست که کشور با چه تغییر رویکردی مواجه خواهد شد. هر سه رئیس جمهور اخیر کشور در حالی برگزیده شده اند که روندها چنین چیزی را نشان نمی داده است. سیاست در ایران به ویژه در مورد آنچه به انتخاب دولت ها مربوط است امری غیر منتظره و البته با تفاوت های بسیار است. این غیر منتظره بودن یکی از ویژگی های صحنه سیاسی کشور است.

۴- سلامت و امنیت

 دامنه نگرانی در کشور تنها به بخش هایی چون اشتغال، مسکن و … محدود نیست بلکه تا انتها يعني مخاطرات جانی گسترده را نیز در بر می گیرد. مخاطرات جان و مال یکی از زمینه های مهم نگران زایی در تجربه زیسته ایرانیان است. به گونه ای که بسیاری از زمینه های زندگی روزمره در ایران با نگرانی بابت جراحت یا مرگ همراه است. خوابیدن شبانه در کنار بخاری با پیاده روی در ایران نیز ساحتی هراسناک دارند. راه پر دن کودکان در شهر هم به علت آلودگی های زیست محیطی چون هوا و صدا و هم به جهت ایمن نبودن مسیر با نگرانی همراه است. محمد اسماعیل اکبری رئیس مرکز تحقیقات ایران در تیرماه ۱۳۹۳ گفت: ایران تقريبا بالاترین رشد سرطان را در جهان دارد و سرطان دومین عامل مرگ و میر در ایران است. اگر چه هنوز آمار آن کمتر از اروپایی ها است اما امید زندگی بالاتر در غرب یکی از علل این تفاوت است. اکبری در سال ۹۶ از آمار ۹۰ هزار مبتلا در سال در کشور خبر داد. جالب آنکه وی علل بیش از ۹۰ درصد سرطان ها را محیطی و تنها ۱۰ درصد را ژنتیکی می داند (www.shafaonline.ir)

 

 

یکی از این عرصه های نگران زا حمل و نقل است. حمل و نقل در ایران امری به شدت مخاطره زا است. صندوق های صدقات متعدد در عوارضی های بزرگراه ها و عبارات مذهبی چاپ شده به ویژه بر خودروهای سنگین (مانند بیمه آقا علی عباس) بیش از آنکه نشان مذهبی بودن جامعه باشد، نشان از نگرانی گسترده از حمل و نقل است. حتی سفر هوایی نیز برای مسافران نگران کننده است و در آنجا نیز می توان دید که چگونه هر لرزه و تکانی با یادآوری انبوهی از خاطرات تلخ از پروازهای پیشین ساقط شده، فضای داخل هواپیما را ملتهب و مردم را به توسل وامیدارد . جدا از آمار مجروحین، آمار سازمان پزشکی قانونی کشور نشان می دهد که در فاصله سال های ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۱ بیش از ۲۷۰ هزار شهروند ایرانی جان خود را در تصادفات رانندگی از دست داده اند (به نقل از سایت عصر ایران، ۲۶/۱۰/۱۳۹۱) اگرچه آمار نشان از روندی کاهشی می دهد، ولی هنوز سالیانه ده ها هزار نفر در جاده های کشور کشته می شوند. این در حالی است که این میزان مرگ و میر طبیعی نبوده و قابل مدیریت و بهبود است

۲-۴- نا امنی حاصل از حوادث طبیعی

ایران بهجهت محیط طبیعی نیز محیطی پر مخاطره است و همواره در سال مخاطرات طبیعی بسیاری را تجربه می کند که در دنیا جزء کشورهای پر مخاطره است. البته این امر ماهیتی بیعی – اجتماعی دارد، چرا که اولاً بسیاری از زمینه های شکل گیری آن مانند از میان بردن پوشش طبیعی ناشی از عملکردهای اجتماعی است و از سوی دیگر سازگاری با بسیاری از آنها مانند زلزله قابل انجام است. به هر سو مخاطرات طبیعی زیاد یکی دیگر از زمینه هایی است که خودآگاه و ناخوآگاه بر دامنه نگرانی و اضطراب در کشور می افزاید. ایران یکی از زلزله خیزترین مناطق جهان است وبیش از ۹۰ درصد آن را گسل های خطرناک در برگرفته است.

 

 

۳-۴- امنیت مالی و قضایی

امنیت اموال نیز ساحتی مخاطره آمیز در زندگی روزمره دارد. از میان انواع گوناگون دزدی به ذکر آمار دزدی خودرو در کشور بسنده می شود. مطابق آمار بانک مرکزی ایران تعداد دزدی های گزارش شده خودرو در کشور ۴۲۹۴۹ مورد در سال ۱۸۶ به ۱۴۵۵۴۸ مورد در سال ۱۳۹۰ رسیده است.

ناکارآمدی سازمانهای رفاهی

پیش بینی ناپذیری عرصه های مهمی از زندگی جامعه ایرانی دامن زننده به احساس عدم اطمینان به آینده است. سازمان های رفاهی و تأمین اجتماعی می توانند با ضمانت زندگی در برابر مخاطراتی چون بیکاری، بیماری، از کارافتادگی، طلاق و … نقش مثبتی در کاهش تجربه احساس نگرانی داشته باشند. اما برخی مشکلات در بخش تأمین اجتماعی و سازمان های رفاهی کشور سبب گردیده است تا این سازمان ها نتوانند نقش مناسبی در کاهش نگرانی ایفا نمایند. برخی کاستی ها در این بخش عبارت اند از:

 الف – عدم پوشش کامل جمعیت کشور توسط بیمه های اجتماعی : ضریب نفوذ بیمه اجتماعی که از نسبت جمع بیمه شدگان و مستمری بگیران اصلی و تبعی به جمعیت کل کشور حاصل شده است از ۵۷% در سال ۱۳۸۵ به ۶۵٪ در سال ۱۳۹۰ رسیده است متوسط رشد ضریب نفوذ بیمه اجتماعی علمی این دوره ۲٫۲% می باشد. این آمار نشانگر آن است که به رغم موفقیت های حاصل شده در این مدت، هنوز حدود ۳۵٪ جمعیت کشور تحت هیچ گونه پوشش بیمه اجتماعی نیستند:

 ب – توسعه نیافتگی نظام بیمه سلامت: این امر باعث شده است حدود ۷۰ درصد هزینه های بهداشت و درمان به صورت مستقیم از «جيب» انجام شود و حتی با اجرای طرح تحول سلامت نیز هنوز به مرز ۵۰ درصد نرسیده است. همین امر باعث می شود

ج – رشد خانوارهای زن سرپرست در عین عدم پوشش کافی حمایتی برای آنان: طبق سرشماری سال ۹۰ از ۲۱ میلیون خانوار موجود در کشور، ۲ میلیون و پانصد خانوار زن سرپرست هستند و در سال ۹۰ سهم خانواده های زن – سر پر ست نسبت به سال ۸۵ از ۹٫۵ درصد به ۱۲.۵ درصد افزایش یافته است. از نظر اقتصادی خانواده های زن – سرپرست در سطح پایینی قرار دارند (۴۳٫۳ درصد آنها در ۲ دهک پایین درآمدی قرار دارند و میانه درآمدی خانوارهای زن – سرپرست حدود ۳۶ درصد کمتر از مرد – سرپرست است. همچنین، ۵۴٫۵ درصد خانوارهای زن سرپرست بی سواد هستند و ۸۲ درصد زنان سرپرست خانوار بیکار هستند. این در حالی است جمعیت تحت پوشش نهادهای حمایتی و میزان حمایت قابل ارائه فاصله بسیاری با نیازهای رفاهی حداقلی آنان دارد.

د-  احتمال معلولیت و از کارافتادگی و کنار گذاری ناشی از آن: عدم رعایت استانداردهای ایمنی در عرصه های گوناگون زندگی از جمله در محیط کار و رانندگی باعث بالا بودن احتمال معلولیت در کشور است. برای مثال، طبق اعلام اداره کل بازرسی کار وزارت کار ۱۳ هزار واقعه ناشی از کار در سال ۹۲ رخ داده که بیش از یک هزار و ۸۰۰ مورد آن منجر به فوت شده است. همچنین، در ایران سالانه حدود ۲۰ هزار نفر بر اثر تصادفات رانندگی جان خود را از دست می دهند و حدود یک میلیون نفر مصدوم و معلول می شوند. تظام خدمات رسانی راهی به معلولان از توسعه لازم برخوردار نیست و معلولان به لحاظ دسترسی و استفاده از فضاها، امکانات و فرصت ها در عرصه های گوناگون زندگی دچار کنار گذاری هستند. .

ه- بی ثباتی و عدم استمرار در سیاست ها و برنامه های رفاهی: با جابجایی دولت ها و حتی جابجایی میران دستگاه های رفاهیتغییرات گسترده ای در طرح های رفاهی اتفاق می افتد که قدرت پیش بینی و برنامه ریزی را از شهروندان سلب می کند. برای مثال، با وجود اشکالات طرح مسکن مهر، مسئولان دولت یازدهم وعده داده بودند که به تعهدات واحدهای در حال اجرا عمل خواهند کرد که این امر به طور کامل تحقق نیافته است.

نتیجه گیری

نگرانی اینک به همراه تجربه زیسته ایرانیان تبدیل گشته است. آمار قابل اتکایی از میزان نگرانی در تجربه زیسته ایرانیان در دست نیست، اما آمارهای رسمی موجود از شکل تشدید یافته آن يعنی اضطراب نشان می دهد که پدیده نگرانی در زندگی روزمره را نه می توان با مفاهیمی روان شناختی مانند نوع شخصیت تبیین کرد و نه با راهبرهای روان شناختی مانند آموزش شیوه های مواجه با نگرانی قابل درمان است. آنچه رخ داده نگران زایی رو به تزاید زندگی به صورت نهادی است. جلوه آن را در نگران زا بودن تمامی نقاط عطف زندگی در کشور از مدرسه تا مرگ، از کودکی تا سالمندی و از کار افتادگی پی گرفت. البته بدیهی است نگرانی همراه همیشگی زندگی بشر بوده اما آنچه مسئله نگرانی» را شکل داده و به آگاهی در آورده بی شک پدیده ای مدرن است. تحولات دنیای جدید و چگونگی مواجه و تدبیر آن توسط ما انسان ایرانی است که تجربه کنونی و یحتمل خاص ایرانی را از مسئله نگرانی شکل داده است. بدین سان مسئله نگرانی در کشور هم دارای ویژگی های عام دنیای تو و هم دارای خاص تجربه ایرانی است.

 تحولات بنیادی دنیای جدید از سویی و مواجه نیندیشیده ما از سوی دیگر روند زندگی در کشور را به جهات متعددی پیش بینی ناپذیر ساخته است. همراه این امر احساس عدم کنترل بر زندگی نیز که در دنیای جدید افراد بدان ترتیب می گردند نیز به علت شدت تحولات امری سخت شده است. بدین معنی که هم افراد بدان برانگیخته می شوند و هم به علت شدت تغییرات اجتماعی از دستیابی بدان باز داشته می شوند. در چنین زمینه ای سازمان های رفاهی می توانستند با ضمانت مخاطرات از دامنه نگرانی بکاهند و جای ثبات نسبی دوران گذشته و همچنین شبکه های اجتماعی تضعیف شده را بگیرند. اما ناکارآمدی نسبی سازمان های رفاهی کشور تأثیرگذاری مثبت آنان را کاهش داده است.

حاصل چنین فرایندهای احساسی نگرانی گستره و در مواردی اضطراب آوری است که انسان ایرانی تجربه می کند. در مواجه با این فرایندها دو گروه عمده کنشگران به درمان این تن بیماری پرداخته اند. درمانی که باید در مورد درمانگری یا مرض افزایی آن برای احساسات مردم تأمل کرد. همچنان که بدن ما ایرانیان بر اثر استفاده غلط و مکرر آنتی بیوتیک ها دیگر قدرت مقاومت در مقابل امراض را از دست داده است، جامعه ایرانی نیز بعضا آن چنان بر اثر «درمان های مرض افزای» دولتی یا روشنفکری تضعیف گردیده که توانایی مقابله مؤثر با تغییرات را از دست داده است.

کنشگران بوروکراتیک با تصمیم های بعضا غیر کارشناسی و همچنین دمیدن پی در پی بر دامنه تغییرات، برای آرامش در زندگی روزمره مسئله ایجاد کرده اند همچنین ایشان نتوانستند عرصه های ساختاری جامعه را ثبات بخشند. ثباتی که ضروری احساس آرامش در زندگی روزمره است و فقدان آن دامن زننده بر نگرانی. روشن فکران کشور نیز با تغییر پی در پی دستور کارها و رهیافت ها از سویی و بی عنایتی به میراث و سن فرهنگی کشوری بر طبل تغييرات كوبيده اند تغییراتی که جهتی خاص را نمی نماید و تنها سستی سنت های فرهنگی را در پی داشته است. برخلاف برخی کشورها، مانند کشورهای آنگلوساکسون فقدان جریان های اجتماعی و فکری حقیقتا سنت گرا سبب گردیده است تا سنت های فرهنگی کشور یا از درد بی مدافعی در عذاب باشند و یا از درد مدافعین نا آگاه در تعب. مدافعینی که بیش از منتقدان در تضعیف سنت نقش داشته اند. مدافعینی که روزی با هایدگر و روزی با فوكو در پی دفاع از سمت می کردند. مدافعانی که چون بوروکراسی به دست می گیرند با تغییرات و بر هم ریختن همه چیز در پی استقرار سنت! بر می آیند. حاصل کشوری است که هم در بعد ساختاری و هم در بعد فرهنگی با تغییرات پی در پی و بعضاً نا اندیشیده و بدون جهت روبرو است. در چنین بستری دستیابی به آرامش خیال در زندگی روزمره دشوار است.

 

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *