نسخه

نسخه ای که پریروز برای اندوه سرخوردگی شخصی پیچیدیم

همین امروز پیچید جلویمان

از ماشین پایین آمد

در را باز کرد

دو بار نگاه عمیقی به ما انداخت

براندازمان کرد

فهمیدیم که زندگی خودمان را بکنیم بهتر است

(بگذاریم مردم خودشان مشکلاتشان را حل کنند)

خلاصه هر شهر در اینجا

نگارشی تازه از تردید در بیان حال را می دهد

می سپرد  خورشید

راه خود را تا نیمروز

افق که طلایی می شود

داغ می شود

داده های تازه ای رنگ می گیرند

در قالب تابلو های خیابان ها

فکرها ذهن ها را پر می کنند

همه چیز مرتب به حداقل یک وعده خواب دیگر

موکول می شود

به تعویق می افتد.

همه چیز تعبیر می شود

تعبیری تازه می شود

نمی شود که بیکار نشست

این روز ها رفتگران تردید  و عمق حزن را جارو می کنند

مهزیار کاظمی موحد

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *