گوشه دنج

گوشه دنج، باعث می شود تا تفکر تمرکز یابد. انتقاد ها را کنار گذاشتن و یک سره به آینده اندیشدین صحیح نیست بلکه باید همه چیز را روی روال کند و آهسته برای هضم ذهن مد نظر داشت. این طوری راحت تر با بعضی حرف ها کنار می آییم و شاید هم آنها به طوری باشند که یک نهیب را به ما بزنند و ما را جلو ببرند. شاید انسان در تنهایی خودش بتوانند تفکراتش را آن قدر جمع کند و متمرکز نماید که در عمل روزنه امیدی برای جلو رفتن بر مبنای انتقاداتی که از او می شود پیدا کند. روی خوش نشان دادن به منتقد و مهربانی به او تیزی جملات او را می گیرد و خشم ممکن وی را آسوده تر برای ما قابل درک می سازد. در مورد چیزی که نمی توان در مورد آن توضیحی داد بهتر است سکوت کرد. فکر مرگ ما را نسبت به انتقادات اطرافمان حساس تر می کند. این قبول. ولی حضور فکر زندگی به نظر می رسد که اولویت بیشتری باید داده شود تا بتوان با آن جلو تر رفت و برای همین زندگی هم برنامه ریزی کرد. نباید همه چیز را رد کرد باید بیشتر به فکر زندگی بود

اسپنوزا تحصیل و تربیتش در مدرسه اختصاصی یهودیان واقع شد. اما به آن اکتفا نکرده ریاضشیات و طبیعیات و فلسفه نیز آموخت  و مخصوصا به تعلیمات دکارت آشنا گردیده چون فکری باز داشت نتوانست به تعلیمات ظاهری و رسمی دین یهود مقید بماند و تعلیمات هیسوی را بالاتر یافت و اندک اندک رفت و آمدش به حوزه روحانی یهود کم شد . چون همه کس او را جوانی دانشمند یافته بودند علمای یهود برای این که وهنی به جماعت  وارد نیاید به تهدید و تطمیع خواستند او را بر آن دارند که به اداب یهود نظاهر کند. اما او هر چند از دین اجدادی رسما بیرون نرفت آن تعهد را همنکرد. بنابراین در بیست و چهار سالگی مکفر و از جامعه یهود اخراج شد . مخالفان آهنگ کشتن او را هم کردن اجلش نرسیده بود پس دست به دامن حکومت شدند و از آمستردام تبعیدش کردند به نقاظ مختلف رفت و سرانجام در لاهه پایتخت دوم هلاند اقامت گزید . فروغی،۱۳۴۴، جلد  دوم ص ۳۱ )

در ضمن:

در نظام تک جوهری اسپینوزا، که در اخلاق آن را اثبات می کند- جاایی برای غیر خدا نیست و این بدان معناست که هر چیزی نهایتا با هستی خدا توجیه موجه می یابد. از نظر او ۱- “شعار نامتناهی اشیا به طرف نامتناهی  از ضرورت طبیعت الهی انتشاء می یابد. یعنی خدا علت فاعلی همه اشیایی است که عقل نامتناهی آنها را تصور می کند، یعنی “خدا علت فاعلی همه اشیایی است که عقل نامتناهی آنها را تصور می کند. ۲- خدا علت بالذات است نه علت بالعرض و ۳- خدا علت اولی  با علت نخستین مطلق است ۴- خدا علت داخلی اشیا است نه علت خارجی آنها ۵- اشیا جزئی چیزی جز حالات صفات خدا نیستند. حالاتی که به وجهی معی و محدد بیانگر صفاتند. ۷- هر چیزی که هست در خدا هست، بدون او ممکن نیست چیزی وجود یابد به تصور در آید.(جهانگیری  و توازیانی، ۱۳۸۰)

منبع:

جهانگیری، محسن. توازیانی، زهرا. (۱۳۸۰). نسبت مفهوم جسمانیت به خدا و نگاه اسپینوزا به آن. فصلنامه علمی پژوهشی علوم انسانی دانشگاه الزهرا (س) سال یازدهم. شماره ۴۰ ، ص ۲۶-۲

فروغی، محمد علی. (۱۳۴۴). سیر حکمت در اروپا. نشر زوار

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *