مولوی

مولوی

بشنو(listen) از نی چون حکایت می کند(recite)

از جدایی ها(seperation) شکایت می کند(morns؟)

همت نی در بر ملا کردن ماجرای زندگی خود فرد، ستودنی است. نی در مجلسی که گقت و گو را آغاز می کند با نوایش در مورد پستی و بلندی های راه حکایت می کند. اولین جدایی که نی حکایت می کند، جدایی حزن انگیز از خود قبلی است. به محض این که می فهمیم که باید روی خود قبلی خط بکشیم و جلو برویم با ذات زمان هم آشنا می شویم، بدین ترتیب که می فهمیم قدری زمان را از دست داده ایم. در عین حال، نی ما را به صبر فرا می خواند که خود یک قدرت است. به محض این که جدایی از خود قبلی رخ می دهد به نوعی  قدرت و تسلط می رسیم. قدری زمان برای انزوا و گوشه نشینی از چند ساعت گرفته تا چند هفته، فرد را به مرکز ذهنش می رساند.

آدمی پیش خودش غریب می شود که باید روی خط قبلی اش خط بکشد ولی چه غربت خوش یمنی.  می بینید که “خود قبلی” مندرس است. نیاز به نوسازی داریم. بعد از این غربت اولیه، نوعی نور و شوق به آینده می آید. البته همان غربت اولیه هم نورانی است.

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *