چرخش روزگار به مرور به ما نشان می دهد که از چه چیزهایی بهتر بهره برده ایم تا بتوانیم خود را در این زمینه ها تقویت کنیم. بشناسیم کنارمان را اطرافمان را ببینیم در زندگی بعضی چه می گذرد و چکونه احوال انها در این روزگار متغیر است. شاید نوعی بی صبری است شاید تنگ خوصلگی… نمی دانم هر چه هست ما خود را نسبت به انها کاملا اگاه می دانیم در حالی که در عمل و واقعیت قضیه چیز دیگری است. نوعی دلزدگی در زندگی آنها وجود دارد که والا چه می شود گفت بدشان هم نمی اید به زندگی ما سرایتش بدهند امید که نااگاهانه باشد وگرنه که هم نشین خوبی حتما نیستند. راستی و گفتاری که از سر صدق بلند شود می تواند ما را راهنمایی کند که چگونه با تنگ حوصلگی برخورد کنیم. ریشه این تنگ حوصلگی ها چیست؟ نداشتن نظم است. عادت به روال های تکراری است که ما را دلخسته می کند نمی دانم هر چه هست بعضی در تنگنا قرار دارند و باید آنها را با همین وضع پذیرفت. یعنی باید محافظه کار بود. از آنها خواست تا کمی درد دل کنند ببینیم ریشه این تنگ حوصلگی چیست و نیز باید به انها یادآور شد که در فراز و نشیب زور گار است که ایمان محک می خورد و هنوز هم می توان برای آینده آماده شد.