هگل و فرهنگ

روش انتزاعی پیشرفت و تکامل روح قومی، همان جریان کاملا تجربی  و محسوسی است که فرآورده ی کوشش ابتدایی روح است، ولی جریان انضمامی تر، کوشش معنوی ان است. هر قوم از درون پرورش می یابد، و به تریج رو به کمال می گذارد و سرانجام سر در تباهی می نهد. مقوله هایی که (برای بیان این مراحل پرورش، کمال و تباهی) به کار می آید. فرهنگ و پر فرهنگی و کژ فرهنگی است. این مقوله اخیر هم می تواند فرآورده  و هم سرچشمه تباهی  قوم باشد. ولی واژه فرهنگ معنای روشنی را درباره محتوای اساسی قوم نمی سازند، بلکه مقوله ای صوری است: بدین گونه مرد یا فرهنگ کسی است که می تواند بر همه کنش های خود مهر کلیت زند و از جزییت  رو برتابد و از روی اصول کلی رفتار کند. فرهنگ صورت اندیشه است، و هستی آن مدیون توانایی انسان برای فرمانروایی بر خویشتن است، مدیون این امر است که انسان نه تنها از آرزو ها و گرایش های (طبیعی) اش پیروی می کند، بلکه می تواند خویشتن دار باشد.

 

هگل، گئورگ.ویلهلم.(۱۳۸۵).عقل در تاریخ.ترجمه حمید عنایت. نشر شفیعی. ص ۶۹

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *