گزیده ای از تاریخ نظریه پردازی در مدیریت استراتژیک:

پیتر دراکر: راهبرد،کلیه تصمیم های مربوط به هدف های کسب  و کار  و راه های دست یابی به ان هدف ها است.

اعتقاد چاندلر بر تبعیت ساختار از راهبرد است.

اندروز معتقد است : توان تحلیل مدیر ارشد باید از چنان نظمی برخوردار باشد تا او را قادر سازد فرصت های مربوط به ظرفیت و منابع شرکت را ایجاد و یا شناسایی کند. اندروز: نظارت مستمر را پیچیده ترین وظیفه مدیریت عالی شرکت به شمار می آورد. از دیدگاه اندروز: راهبرد شرکت عبارت است از طراحی تصمیمات شرکت، که رسالت ، ماموریت ها و هدف های کمی ان را تعیین و آشکار می سازد. (ص ۱۰) او آن را یک الگو می داند. او روی ثبات و انسجام راهبردی تاکید دارد. از دیدگاه او تدوین و اجرا از لحاظ ذهنی قابل تفکیک ولی از لحاظ عملی به هم وابسته اند.

از دیدگاه اندروز: راهبرد چهار جز دارد : ۱- فرصت بازار ۲- توانایی ها و منابع شرکت ۳- ارزش ها  و آرمان شخصی ۴- تعهدات تحمیلی

او {مفهوم} ارزیابی نادرست راهبرد را مطرح می کند که ناشی از تضاد غالب میان علاقه مندان نظری ف اقتصاد دانان مالی و عاملان به مفهوم راهبرد شرکت است. همچنین، خط مشی مالی، در خدمت یک راهبرد است و نه مخدوم آن. تدوین راهبرد محصول ذهن منفرد یک فرد نیست، بلکه یک فعالیت مستمر سازمانی است.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *