قضاوت در مورد خود در روند ایده پردازی برای تکنولوژی

قبل از هر چیز در هر کار را نباید به سرعت به تجزیه و تحلیل پرداخت. غم های گذشته، برای همه قابل تقسیر نیست. آیا همه چیز را در کنار هم تجزیه و تحلیل می کنیم؟ آیا ابتدا به همه چیز در بررسی غم های گذشته دست یافته ایم. گاهی اوقات فکر می کنیم که بدون تجزیه و تحلیل کردن در درون ذهن ما جیزی وجود نیست. آیا شکل گیری یک پدیده در به هم زدن تمرکز ما در ذهن ما نیاز به توجه دارد؟ آیا باید لیستی از این مسائل را هر روز در ذهن خود تصور کنیم. آیا لیست را تصور می کنیم یا آرام آرام مفاهیم به ذهن ما می رسد. آیا تمام تلاش خود را به کار می گیریم که این فهرست غم فزا همه چیز را در ذهن فرا نگیرد.  پژوهش های ذهن ما برای شناخت نحوه استفاده از مفاهیم در زندگی می تواند اقبال لازم را به مابدهد تا حداقل برخی مسائل را کمتر برای خودمان تجزیه و تحلیل کنیم و شاید هم بهتر باشد از آن ها با روزمره بهتر انها را تبدیل به تجربه و درکی تازه از مسائل به دست آوریم. روند روزمره را پر از تجربه کردن، می توند دردسر ساز باشد و طبیعی هم هست که جهت گیری های ما برای تصمیم گیری را تحت تاثیر می گذارد و می تواند ما را از شناخت داده های اطرافمان  به صورتی دور کند که از لحاظ  تحقیق در روند های اطرافمان دچار مشکل شویم. رجوع مکرر خود نوشته ها ما را به جلو می برند  و در نهایت هم گاهی فقط از خودمان جلو می افتیم یعنی توانایی های قبلی خود را از دست می دهم . عام و خاص را کنار هم به خوبی قرار می دهیم. مفهوم ها را می شناسیم؟ می دانیم چه چیزی برای همه عمومیت دارد؟ چه چیزی خاص خود ماست؟ آیا انچه  خاص من است نزد عام و عموم هم وجود دارد؟ و البته که شناخت مورادی که در طول روز در کنار ما رخ می دهد منوط به این است توصیف دقیقی از انچه رخ می دهد نزد خودمان داشته باشیم و تاریخچه تفکرات خود را مدام بررسی کنیم و دست یابی به توصیف بهتر فقط با بررسی تاریخچه تفکرات است که بهتر می شود و نیز تعدد ایده هایی که در آینده به ذهن ما می رسد وقتی با نوآوری همراه می شود که اول روند تفکرات ذهن خود را در قالب یک تاریخچه تدوین کنیم و تلاش کنیم تا تقسیم بندی لازم را در مورد داده های این روند ها که در ذهن در خلال مدت طولانی شکل گرفته است، بدست اوریم. برای تقسیم بندی محیط اطراف، ابتدا باد ذهن خودمان را به خوبی یاد بگیریم که  تقسیم کنیم. هر وقت ذهن و داده های درون ذهنمان را تقسیم کردیم آن وقت همه چیز برای شناخت بهتر محیط اطراف فراهم می شود. دقیق بودن به نظر می رسد که شامل تقسیم صحیح است و البته نه فقط تلاش برای چارچوب دادن به ذهن برای دست یابی به “منفعت” شخصی باشد. منفعتی که صرفا بر مبنای صرفا حضور در روز  حادثه و مسلک راه انداختن باشد. سلسله حوادثی که در ذهن ما رخ می دهد، می تواند به خوبی برای بعضی توضیح داده شود و اتفاقی هم نیفتد چون بسیاری از ما تلاش می کنیم بخش های زیادی از درون خود را پنهان کنیم تا با ارائه توصیفی بهتر از اطرافمان، “منفعت” شخصی را بهتر بدست اوریم. این که چرا یک فرد به این جا می رسد که برای منفعت شخصی خودش تمام تلاش و کوشش خود را به کار بگیرد تا منفعت عمومی را کاملا منطبق با منفعت تک تک اشخاص در یک گروه نشان دهد، خود، مساله ای جالب است. هرگز چیین چیزی وجود دارد. بحث هایی که سریع شروع می شوند برای تولید مذاکره در  فضای جدید بازار؟! آیا ابزارهای مدیریت کاملا به حالت صوری درامده اند. آیا پرینت هایی که گرفته می شود تا مستندات لازم  را به وجود آوریم برای ما هدفی ایجاد نمی کند. گروه های جدید در کسب و کار های جدید به چه صورتی عمل می کنند؟ آیا هر از گاهی دور هم جمع می شویم تا صرفا مستنداتی برای خودمان فراهم کنیم و هر کس راهی برود. منفت شخصی” را در ذهن ما ابتدا “منفت عمومی” که کاملا در فضای کسب و کا ر و محیط کسب و کار استقرار یفته استب، تعریف می کند. مگر منفعت عمومی” بر مبنای  تقسیم همه امکانات به صورت منصفانه، عادلانه نباید در ذهن نه تنها تصمیم ساز و بلکه همه افراد عضو جامعه شکل بگیرد؟! منفعت عمومی را تصمیم گیرنده و تصمیم ساز، تعریف می کند؟ و این چنین هم هشیاریم؟! هشیاریم از روند های جهانی؟ شاید هم تصمیم گیرنده و تصمیم ساز در بوروکراسی و سازمان اداری کشور، به نظر ما کمتر می داند. چون هر کس به دنبال منفعت خود است. به نظر می رسد اولا فرهنگ مشترکی!  وجود ندارد که منفعت عمومی برای بعضی از ما این روز ها شکل بگیرد. فرهنگ مشترک هم شاید برای تصمیم ساز و تصمیم گیرنده مشخص نباشد و در واقع به نظر می رسد که بعضی قرار نیست هیچ وقت مظور خود را بگویند. وقتی منظور خود را نمی گویید و ما هم به نظر می رسد که “کمتر می دانیم” فرهنگ مشترک به وجود می اید و البته که فرهنگ مشترک “منظور” مشترک هم به وجود می آید. التفات ذهن را شکل می دهد. بعضی از ما “منظور مشترکی نداریم. چون مفهوم آینده را بچندان نمی شناسیم. تا به جال فقدان” و کمبود” فکر رده ایم. جریان صحیح و بهبود بخش ایده پردازی در ذهن وقتی به وجود می آید که حتما بدانیم “کمبود” وجود خواهد داشت. پس هم ذخیره باید کرد هم باید بیشتر تولید کرد. هم ولخرجی نکرد. پس آینده نداریم که این گونه “منظور مشترکی” هم نداریم. کسی که به آینده فکر نمی کند. اولا که پسرفت می کنند. همه می دانند. به مرور زمان، تجربیات دیگران را برای چنین مواقعی برای خود، جمع آوری می کند بعد هم به مرور  زمان، توصیفات چنین افرادی را در کنار هم قرار می دهد و بعد بر مبنای تعداد  اطرافیان حتما محدودش” همه چیز را توصیف می کند.  این فرد منزوی است. در جهانی پر از شبکه اجتماعی. شبکه های اجتماعی که اساس اقتصاد جدیدتر هم همین ها می باشد. چطور یک فرد در شبکه اجتماعی، تنها است و منزوی است؟ مسائل عام برای او اهمیت ندارد. مساله عام وقتی برای فرد مهم می شودکه قدری انزوا را هم تحمل کند. اضطرابی در کار است؟ از بین رفتن امکاانات به صورت لحظه ای! چیزی است در هم امر پیچیده ای و هر اختراع و تکنولوژی پیشرفته ای می تواند رخ دهد. فرد منزوی خلاقیت لازم را برای چنین تکنولوژی های پیشرفته ای ندارد. صرف نظر از این که به طور کلی چنین تکنولوزی هایی کار تیمی است؟ بعد هم دیده می شود که  تکنولوژی هایی به میان می آیند که نتیجه کار تیمی نیستند یا لا اقل تعداد پرسنل و کارکنان لازم برای تولید آن،  به اندازه چیزی که همیشه در تاریخ عم و تکنولوژی و کلا حتی پنداشتی که در زندگی اجتماعی(اگر بعضی بدانند چنین چیزی وجود دارد و بالاخره قبل از مرگ هم می شود آن را تجربه کرد!) بدین روش که پیش می رویم چه می شود؟ قضاوت ما در مورد خودمان بدن زندگی اجتماعی و صحبت کردن با هم دیگر امکان پذیر است؟ قضاوت خود ما است که ایده ها را نزد ما شکل می دهد. هر قضاوتی در مورد خود باید با صحبت های دیگران در مورد بحث های رایج پشت سر ما هم همراه باشد. خشونت چندان هم دور نیست. علیه خودمان. فرد منزوی صحبت نمی کند  و  درگیر شدن با دیگران برای او سخت است. مهارت های صحبت کردن با یک دیگر اهمیتی ویژه در شکل گیری ایده تکنولوژی دارد. ایده تکنولوژی و علم چطور مطرح می شود. بر مبنای داده های علمی مربوط به محصولی که از کشوری دیگر آمده و باید کپی برداری شود. اینجا دیگر نیاز جامعه مهم نیست. کسی که با دیگری حرف نزد، هرگز به فکر نیاز خودش هم نیست./ آدمی باید به روشی به طور بلند مدت  و طولانی حرف بزند. ولو در متن حرف بزند. و گرنه همه چیز صوری می شود. به نظر می رسد، بعضی شهروندی در همین محیط را رها کرده اند و مساله روش های رایج در محیط های دیگر به میان آمده است. روش محیط بر مبنای تاریخ یک کشور هست. منظور تاریخ اجتماعی و تکنولوژیکی. و ان که سر از بحث در مورد مفاهیم تقریبا منسوخ در بیاورد. همه چیز را در تکنولوژی به زودی منسوخ می کند. فاصله زیادی است بین یک مفهوم منسوخ” در همین محیط، تا تکنولوژی های امروزی که در سطح جهان پراکنده اند و ما از بعضی از آنها خبر نداریم. زمان محدود است. محدود تر هم می شود. چون  به نظر می رسد مفهوم آینده” روند های ایده پردازی و خلاقیت تغییر کرده است. زخم های کهنه ای بعضی از آزار می دهد. این که نشد با بعضی امور منسوخ” مشهور شویم؟! وقتی منفعت عمومی” را کنار می نهمی. منفعت شخصی اصلا شکل می گیرد؟ “آینده بر مبنای منفعت عمومی است که شکل می گیرد؟ کسی که  آینده ندارد و نقشه ای ندارد و  خواهد دیگران را با منفعت شخصی خود همراه کند، همیشه به دنبال مفاهیم منسوخ هم هست. چون دانستن در مورد منفعت عمومی” سواد می خواهد. پس بعضی تلاشی نکرده اند تا بتوانند اینده خود را با سواد لازم بشناسند. مرده ریگ فرهنگ دو دهه پیش، همیشه زخم های خودش را بر جسم” شخص ایده پرداز می گذارد. ایده پردازی به نظر می رسد که باید به صورتی کاملا منظم تر دنبال شود. چون ایده پردازی نیاز به این دارد که در یک گروه همه ابتدا درک  و فهم بیشتری از ویژگی های هم داشته باشیم که در پس از تحولات تکنولوژیک از اواخر دهه ۱۹۹۰ لادی به بعد، سساله “جسم” و توجه به آن اهمیت بیشتری یافته است. قرار نیست شی” ای تولید کنیم که بسیار پیچیده تر از اشیا قدیمی تر نسبت به دهه ۱۹۷۰ میلادی است. آن وفت ابتدا باید تفکر در مورد جسم را شکل دهیم. اگر شد شی پس می شود جسم.  مساله ای که دیگر برای همه جا افتاده است. اول شی پس از آن جسم. ضمنا این نوع ایده پردازی برای تحولات تکنولوژیکی اخیر نیاز به استفاده از ایده و ابزارهایی دارد که کاملا در دهه های قبلی جا افتاده است. مستندات را اماده کردن یادداشت برداشتن. برای ایده پردزای باید سابقه یک ایده تکنولوژی را بداینم. سابقه ذهن خودمان را می دانیم؟!  نمی دانیم. نمی دانیم؟!

قشیری درباره حقیقت صبر می نویسد: “استاد ابو علی گفت  رحمه الله حقیقت صبر بیرون آمدن بود از بلا بر حسب شدن اندر وی (طهماسبی و حسینی و جبارپور، ۱۳۸۶)

فریدون طهماسبی. سید محسن حسینی موخر حسین جبار پور. (۱۳۹۶) انواع و مرابت صبر در متنون در متون منثور عرفانی. فصلنامه عرفان اسلامی. سال پازندهم. شماره ۵۷٫ پاییز ۹۷

 

 

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *