کیفیت و کمیت

در هر آغاز می توان، شناخت را دوباره سامان داد، با این حال، فاصله گرفتن از کمیت و رسیدن به کیف، در یک سیر می تواند ما را به جلو ببرد. “کیف” در آشنایی ما با تفاوت ها است که به وجود می آید و بیشتر از کم خود را نشان می دهد. تلاش برای شناخت یک سیر بیشتر در ابتدای امر به کمیت می پردازد با این حال کیفیت همواره مد نظر می باشد. کیفیت است بیشتر مورد بحث باید باشد و هر گاه سخن  از کمیت در حجمی زیاد به وجود می آید می تواند روی حتی امتداد شناخت هم تاثیر بگذارد. کیفیت در درجه بالای خود است که دیده نمی شود. کیفیت در درجه بالا، همواره بر کسی که نسبت به مسائل اطراف خود بدبین است کمتر نمود پیدا می کند و به مرور با بدبینی است که کیفیت به کنار می رود  و کمیت نشان داده می شود. کمیت از جنس جمع است. جمع یاریگری است. جمع باید کیفیت را یاری دهد. جمع وقتی خرسند می شود که کمیت به اندازه کافی وجود داشته باشد و بعد سراغ کیفیت می رود. سیر از کمیت آغاز می شود بعد کیفیت است که به میان می آید. کمیت حداقل صرفه جویی، مقتصد بودن، قناعت و اکتفا و در نهایت آسودگی را مد نظر خواهد داشت. در رستگاری، جمع آسودگی به دست می آید و مقوله کیفیت پس از حداقلی از اقناع و آسودگی برای جمع است که به وجود می آید. از این رو در وهله اول، “تقسیم” و “طبقه بندی” بر “صعود” و “ارتقا” برتری می یابد. به نظر می رسد در یک هیاهو، در یک آوارگی، اول از همه کمیت شی ای که به نزد ما است اهمیت می یابد. اول تقسیم است که حالتی دلسوزانه پیدا می کند. تدارک برای حداقل جنبه ای از تعهد در بلند مدت می یابد. یعنی فردی که با تدارک سر و کار دارد، اول به کمیت فکر می کند. فکر به کمیت ولی تعهد می آورد. تا نباشد نمی تواند بهتر باشد. همه می دانند. روزگاری است که فکر سودا زده به کیفیت”، حال دوراندیشان، برنامه ریزان و آن که بدنبال اکتفا برای تدارک نفعی جمعی است، پریشان می کند.

آن که پژوهنده تکامل اجتماعی است، دغدغه آن را دارد که نه تنها مبحث کلی و رایج آن در بین ایده پردازان این حوزه را دنبال کند بلکه مکانیسمی که تکامل اجتماعی به آن ربط دارد را در نظر داشته باشد. مثلا یک چنین مکانیسمی، وقتی به میان می آید که افزایش کمی در یک فرضا موجودیت مانند جمعیت، باعث می شود تا پدیده ای بسیار جالب رخ بدهد و خلاصه که به گنجی برسیم. منظور از گنج این است که تغییر در کمیت باعث می شود تا به تغییر کیفی در ساختار یک جامعه دست یافته شود. این مکانیسم، ابتدا توسط هگل شناخته شد و بعد توسط مارکس و انگلس مورد بررسی قرار گرفت، گرچه  هیچ کدام از دنبال کنندگان مارکس و انگلس همانند خودشان در میان انسان شناسان، برای تشریح  توصیف و توضیح تکامل اجتماعی از ان استفاده لازم را نکرده اند. کارنیرو (۲۰۰۰) در مقاله خود کوشیده است که نشان دهد  که در بعضی نمونه های موفق از تلاش انسان شناسان برای استفاده از مفاهیم هگلی، از این دست، وقتی مکانیسم استفاده شده است، فهم ما از فرایند تکامل اجتماعی استفاده شده است. و همچنین این استدلال استفاده شده است که  اگر مکانیسم به طور گسترده ای استفاده شود، فهم بعدی از این مبحث برای بررسی تکامل اجتماعی می تواند مورد انتظار باشد.

منبع:

 Robert L. Carneiro (2000) “The transition from quantity to quality: A neglected causal mechanism in accounting for social evolution”  PNAS. Vol 97  No. (23)

 

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *