دیرگاهی است، بیرون این پنجره، خیابان های اطراف، نوعی نشیمن غمناک هستی اند. نوعی آگاهی غمناک روز را فرا می گیرد. وقنی قرار است در مورد فرایند و روند حرف بزنیم. در نبود و در نشدن، همیشه نوعی دلفریبی هست که برای بعضی خوشایند است. بیرون از این پنجره، روی خیابان های اطراف، روز پرغم آغاز می شود و تفکر در مورد معمای یک فکر تو را به جلو می برد که چرا بعضی زیادی از حد به مساله “وجود” می پردازند؟