چراغ های شهر دی ۱۲, ۱۴۰۱دی ۱۲, ۱۴۰۱مهزیار کاظمی چراع های مرکز شهر از آن دور دست این عاطفه های پراکنده نورانی برای شناخت یکدیگر در شب آویخته بر جای جای خیابان ادامه مطلب
باز هم… دی ۱۱, ۱۴۰۱دی ۱۱, ۱۴۰۱مهزیار کاظمی آتش و دودی که در دوردست بود دیگر نیست یعنی جمع کردن رفتن باز هم بی ما؟! بستگان ساسان ادامه مطلب
قطره دی ۹, ۱۴۰۱مهزیار کاظمی قطره بودم موج شدم وقتی در حوض معصومیت تو افتادم مهم نیست چقدر مهم این که با تو شکستن را یاد گرفتم بت ادامه مطلب